سرخط خبرها

سلام به مهربان‌ترین همسایه

  • کد خبر: ۱۸۱۳
  • ۲۳ تير ۱۳۹۸ - ۱۱:۵۱
سلام به مهربان‌ترین همسایه
مهدی صالحی مدرس و نقاش

قلم در وصف صفات شما به اقامه می‌ایستد و صرف و نحو آرایه‌های ادبی‌ام بارانی می‌شود. چه رازی است در نام رضا، که از کودکی ورد زبان مادربزرگ و مادرم بوده است؟ حال که بزرگ‌تر شده‌ام، حس می‌کنم «رِ» از رئوف بودن و«ضاد» از ضمانت شما می‌آید؛ اما مطمئنم هنوز هم رازهای زیادی پشت این نام بزرگ هست. داستان ضامن شدنتان را وقتی خیلی کوچک‌تر بودم و تازه به قصه‌های شیرین شبانگاهی مادرم دل می‌دادم، شنیده‌ام؛ مردی که با ضمانتش، هم صید را و هم صیاد را از بند آزاد کرد.
از پنجره اتاقم تا حریم آسمانی تو فاصله‌ای نیست؛ ای میهمانی که به میزبانی ما آمده‌ای و بدون دعوت همه را حتی از فاصله‌های دورتر از پنجره اتاق من فرامی‌خوانی و می‌طلبی. آری وقتی از نگاه کردن به عقربه‌های ساعت خسته می‌شوم، لحظه‌هایی که تنهایی و بی‌همراهی خسته‌ام می‌کند و از بغض‌های فرومانده در گلویم احساس خفگی می‌کنم، با پاهای خسته و دلی شکسته و درمانده به سوی تو می‌آیم. همین که قدم به عرصه سرای تو می‌گذارم، انگار همه‌چیز را فراموش کرده‌ام. انگار این نقش و نگار کاشی‌های صحن و سرایت من را جادو می‌کند و چشمانم را تر؛ از هجوم نامهربانی‌های دنیا به سمت مهربان‌ترین مرد جهان آمده‌ام و پناهنده او شده‌ام. اصلا از دنیا که بریده باشی، آن وقت دلت می‌خواهد در کنج دنج ایوان طلای یار تکیه کنی و به تک‌تک آدم‌هایی که نمی‌دانی چه روزگار و افکاری در سر دارند، زل بزنی. مردمانی که همه دارای یک ویژگی مشترک هستند؛ آن هم برقی است که در چشمان همه آن‌ها به دلیل حضور در منزل تو می‌زند. گاهی هم به کبوترهایی خیره می‌شوی که دلت می‌خواهد جای آن‌ها باشی و به گنبد طلایی سلطانشان بوسه بزنی. اینجاست که کوهی از حسرت که چرا بال برای پرواز نداری، سرت خراب می‌شود و در منجلاب حسرت‌هایت گم می‌شوی. ناگهان دست محبت اوست که تو را از این ازدحام به خلوتگه می‌رساند. یا امام رضا(ع) واحد گم‌شدگان حرم تو از نظر من کاری ندارد؛ چرا که گم شدن در حرم تو خود پیدا شدن است.
آواز و نغمه نقاره‌خانه‌ات ترس را از دل همه ساکنان منزلت می‌شوید. انگار نجوای سلطان همه را سرمست خود کرده است و جهان را به شنیدن محتاج. شما از نسل مردان مردی هستید که پادشاهی و حکومت بر جهان، برایشان پست و ناچیز است و عشق ورزیدن و بشارت دادن، سیره آنان. کدام پادشاه است که درب سرایش را به روی عوام بگشاید و بی بارعام، کسی را قبول کند؟ آری رضا، شمس‌الشموس، سلطان توس، همان پادشاه است .
یارا! تو با میزبانی‌ات از ما غربت را به بند کشیده‌ای. اینجا شهر توست، مشهد قطعه‌ای از بهشت، نه، نه، بلکه بهشت هم حسرت خاک حریم تو را دارد و جهان حسرت و امید یک نگاهت را...
پس دنیای گم‌شده ما نیازمند دستان صاحبانی است که فرزند عزیزت، مهدی موعود(عج)، صاحب پایانی اوست. کاش این جمعه جهان گرمای دستانش را حس کند تا از سرمای وجود مردمانش کم شود. بخواه ای مهربان، از پروردگارمان که خواستن تو عین اجابت دعای ماست؛ چرا که نزدش عزیزی و نزدیکش ....
یا رضا! در پایان دل‌نوشته‌ام اعتراف می‌کنم که از وصف شما و کرم و لطف و صفایتان قاصر هستم. چه رازی است در سیره خاندانتان که عام و خاص توان توصیفتان را ندارد؟
خوشا به حال دنیا که با آمدن تو معنای مهربانی را فهمید .

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->