افزایش ۳۰ درصدی نیرو‌های کارگری شهرداری مشهد در شب‌های قدر همراهی مشهد با پویش جهانی «ساعت زمین» سرویس‌دهی صلواتی ناوگان اتوبوسرانی مشهد به حرم مطهر در سالروز شهادت حضرت علی(ع) کاهش محسوس دما در مشهد فردا جمعه (۱۰ فروردین ۱۴۰۳) شهردار مشهد: تست گرم فاز اول خط ۳ قطار شهری مشهد ١٨ فروردین انجام می‌شود یک قلاده گرگ هار در مشهد زنده‌گیری شد + عکس سرویس دهی رایگان قطار شهری مشهد در روز شهادت امام علی(ع) | فعالیت قطار شهری در شب های قدر تا پایان مراسم سومین دوره پویش «مشهد مهربان» در مشهد آغاز شد+ فیلم شهردار مشهد مطرح کرد؛ تجلی ظرفیت‌های شورای اجتماعی محلات در پویش «مشهد مهربان» خدمات‌رسانی رایگان خطوط قطار شهری و اتوبوسرانی مشهد در شب‌های قدر + فیلم ورود بیش از ۷ میلیون و ۳۰۰ هزار زائر به خراسان رضوی (۸ فروردین ۱۴۰۳) خدمت رسانی ۳۵ هزار ناوگان مسافربری برون شهری به زائران و مسافران نوروزی مشهد مراسم شب‌های قدر در گلزار مطهر شهدای بهشت رضا (ع) برگزار می‌شود «جناب خان» و فرزاد حسنی روی آنتن شبکه نسیم می‌روند فرماندار مشهد: رضایت زائران از اقدامات شهرداری مشهد در استقبال از بهار ملموس است اسکان ۸ هزار زائر نوروزی طی هشت روز در سالن‌های ورزشی شهرداری مشهد «سید ناصر نعمتی» به عنوان مدیرکل حوزه استاندار خراسان رضوی منصوب شد حاجی بگلو: واگذاری اختیار کمیسیون ماده ۵ به شهرداری‌ها باعث رونق اقتصاد و ایجاد اشتغال می‌شود + ویدئو بهای بلیت قطار شهری مشهد افزایش یافت | افزایش بلیت اتوبوس از اردیبهشت ماه (۷ فروردین ۱۴۰۳) نوروزی متفاوت در فرودگاه مشهد | از اجرای برنامه‌های فرهنگی تا استقبال عروسک‌ها از مسافران خردسال
سرخط خبرها

صدای «قلعه افغان» را بشنوید

  • کد خبر: ۲۰۲۴
  • ۲۷ تير ۱۳۹۸ - ۰۷:۲۹
صدای «قلعه افغان» را بشنوید
با مشکلات موجود در خیابان توس ۹۱ مشهد کارد به استخوان مردم رسیده است

سعیده آل ابراهیم - «انتهای توس 91» نشانی ای است که از قلعه افغان داریم. به دوراهی می رسیم، اما هیچ نام و نشان و تابلویی سر راهمان نیست. تنها راه حل پرسش از رهگذرهاست. از مرد و زنی که در زمینی رها شده، میان خس و خاشاک در آفتاب پرزورِ تیرماه دنبال پلاستیک، کیسه کهنه و هرچیزی می گردند که ضایعاتی خریدار آن ها باشد، نشانی قلعه افغان را می گیریم. زن چشم هایش روی زمین است، اما حواسش معلوم نیست کجاست. مرد می گوید: خانه های پشت سرِ ما، چسبیده به همین زمین، «قلعه افغان» است. آخرین بار قرار بود با یک مصرف کننده که ترک کرده بود، برای تهیه گزارشی درباره اعتیاد به این محله برویم. یادم است که چند بار تأکید کرد «خانم خبرنگار، آنجا دوربین نیاوری که اگر ببینند، حسابمان با کرام الکاتبین است.» قبول کردم که عکاس و دوربینی در کار نباشد، اما بازهم حسین، دقیقه 90 قرار را به این بهانه به هم زد که ترک کرده و دیگر نباید در این محله ها که یادآور روزهای نشئگی و خماری اش است، پا بگذارد. این بار بدون حسین سراغ «قلعه افغان» مشهد می رویم؛ قلعه ای که برخلاف اسمش، ایرانی ها ساکن آن هستند. فلسفه نامگذاری این منطقه به سکونت چند خانوار افغانستانی برمی‌گردد که پیش‌ترها برای سکونت به اینجا آمده بودند.
کوچه های قلعه افغان که از حدود پنج سال پیش به مشهد ملحق شده، نه خیلی پهن و نه خیلی باریک است و وسط کوچه ها جوی باریکی جریان دارد. در کوچه ها تک و توک زن و مرد به چشم می خورد، اما تا دلت بخواهد، بچه های ریز و درشت در کوچه های خلوت پرسه می زنند. حالا متوجه می شوم دلیل اینکه حسین، قلعه افغان را جای خطرناکی می دانست، چیست. آنچه از صحبت با اهالی دستگیرم می شود، این است که اینجا امنیت، کمیاب شده است؛ به این دلیل که تقریبا هر روز در یکی از کوچه ها یا خانه های اینجا دزدی می شود.


از دزدها بگویم یا کریستال فروش ها؟
فاطمه یکی از چشم هایش پف کرده و پماد روی پلکش ماسیده است. چادر رنگی به سر کرده، دست راستش را به کمر زده و با دست چپ روی خود را گرفته است. در خانه شان بنّایی دارند. بچه های کارگری که به زور سنشان به 7 یا 8سال می رسد، دنبال استادکار خود راه می روند. فاطمه هم روبه روی خانه ایستاده است و آن ها را زیرنظر دارد. وقتی می گویم از مشکلات این قلعه برایمان بگویید، تند تند شروع به شمردن مشکلات می کند و می گوید: مشکل زیاد داریم. از کجا برایت بگویم؟ از دزدها یا کریستال فروش ها؟ 13سال است که اینجا زندگی می کنیم، اما جرئت نمی کنم شب ها تنها در کوچه ها راه بروم. موادفروش ها و ضایعاتی ها، پای معتادان را به اینجا باز کرده اند. زن برادرم نزدیک ضایعاتی خانه ساخته، اما در شهرک حجت مستأجر است، چون جرئت نمی کند اینجا زندگی کند. دزدی هم که زیاد است؛ همین دیروز قالپاق ماشین ما را دزدیدند.


صدای ما به کجا می رسد؟
احمد، شوهر فاطمه همان طور که سیگارش را روشن می کند، می گوید: اینجا موادفروش زیاد است، اما این ها را که بگوییم صدایمان به کجا می رسد؟ بعضی از موادفروش ها از اهالی این قلعه هستند، برخی هم از جای دیگری آمده و اینجا خانه اجاره کرده اند. دیگر چه بگویم برایت؟ به خاطر حضور همین موادفروش ها، همه جور آدم اینجا رفت و آمد می کنند. برای موادفروش هم فرقی ندارد که مواد را به بچه پنج ساله یا مرد نودساله تحویل می دهد.
می پرسم: قصد ندارید از این محله بروید؟ احمد ادامه می دهد: دو بچه کوچک داریم؛ معلوم است که دلم می خواهد جای بهتری زندگی کنم، اما نمی توانم. اگر جیبم پر بود، اینجا ساکن نبودم. الان خیلی ها از وسط شهر آمده اند و اینجا زندگی می کنند؛ همه اش به خاطر نداری است. قول معروفی هست که می گویند «نادار نیستم، ناچارم.» اما حالا همه ما ناداریم. تا 5سال پیش شاید اینجا 100 خانوار زندگی می کردند، اما حالا شاید به 1000 خانوار برسیم.
درِ آبی رنگ خانه باز است و جلو آن، یک پرده سفید که از چرک به خاکستری می زند، آویزان است. درِ خانه بیشتر شبیه درِ یک مغازه است. اهالی محل می گویند صاحب خانه این خانه را در ازای 500 هزار تومان به یک معتاد اجاره داده است. بین همسایه ها به فرهاد دیوانه معروف است. می گویند آن قدر موادمخدر مصرف کرده که یک تخته اش کم شده است و گاهی کارهای عجیب و غریب می کند. انگار که مویش را آتش زده باشند. پرده را کنار می زند و جلدی وارد کوچه می شود. موهای ژولیده، صورت و دست های چرک مُردش نشان می دهد که خیلی وقت است از یک فرسخی حمام هم رد نشده است. دکمه های بالای پیراهنش را باز گذاشته و شلوارش خاکی است. سرش به پایین خم است. کفش هایش را لِخ لِخ کنان روی زمین می کشد. چند قدم جلوتر از خانه اش که چفت و بست درست و حسابی ندارد در یک زمین خالی پر از زباله، خاک و نخاله ساختمانی می نشیند و زمین را وارسی می کند. بچه ها هم در چند قدمی افرادی مانند فرهاد دیوانه در کوچه ها پرسه می زنند و بازی می کنند.
وسط یکی از کوچه ها سوپر است. سوپر که نمی شود گفت؛ یک دخمه تاریک که خیلی هم جنسش جور نیست. صاحب مغازه یک مرد تقریبا سالخورده است. از مشکلات قلعه افغان می پرسم. می گوید: ما اینجا مشکلی نداریم.
دوربین بالای در و جلو مغازه اش خودنمایی می کند، مغازه ای که اجناس زیادی هم ندارد.


هـــرچـــه روی پشت بام بگذاریم، می دزدند
انتهای یکی از کوچه های باریک، چند لگن روی زمین گذاشته اند. رخت ها را در آب می شویند و یکی یکی روی طناب هایی که در کوچه به دیوارهای آجری بسته اند، پهن می کنند. آب از لگن ها سرازیر شده و در کوچه باریک راه باز کرده است. نفیسه، یکی از زنانی که مشغول شستن لباس هاست، می گوید: ما یکی دو ماهی می شود که به این محله آمده ایم. هر چیزی که روی پشت بام می گذاریم، سرقت می‌شود. چند وقت پیش شیر آب را از پشت بام بردند.
از طاهره سن و سالی گذشته است؛ این را می توان از چروک های پوست، عینک روی چشم هایش و تک و توک دندان باقی مانده در دهانش فهمید. او می گوید: 8سال است که اینجا زندگی می کنیم. مشکل قلعه افغان موادفروش و دزدها هستند. زباله هم در زمین های خالی چسبیده به خانه ها می ریزند. گاهی معتادها کیسه های زباله را پاره می کنند؛ ما می مانیم و بوی بد زباله و هزار و یک جور مریضی.
طاهره همان طور که مشغول شست‌وشوی لباس‌ها در لگن است، ادامه می دهد: مشکل دیگر ما، گران فروشی مغازه های اینجاست. هرکس هر قیمتی دلش می خواهد، می فروشد. مگر ما چقدر درآمد داریم؟ بیشتر مردها در قلعه افغان کارگر سرِ گذر هستند و روزمزد.


6 بار از خانه ام دزدی شده است
روی سکوی کنار خانه در سایه نشسته، با چادر مخمل مشکی، دهان و بینی اش را پوشانده است. با چشم های سبز زاغش آدم ها و ماشین های داخل کوچه را دنبال می کند. دختر جوانی هم با چادر رنگی محلی که نمی دانم مال کدام شهر است، کنار سکو، روی زمین نشسته و زانوهایش را بغل گرفته است. عذرا که سن و سال بیشتری دارد، می گوید: 17 سال است که اینجا زندگی می کنیم. تا به حال، 6 بار خانه ما را دزد زده است. هر بار تلویزیون، کپسول گاز و ... برده اند. شوهرم خیلی وقت می شود که فوت کرده است؛ از این نظر امنیت نداریم.
عذرا ادامه می دهد: یادم است چند سال پیش، یک زن را کشته و انتهای قلعه انداخته بودند. شب ها در کنار همین زمین اصلی قلعه، زورگیری و خفت گیری می شود. گشت پلیس اینجا زیاد دور نمی زند، مگر اینکه اتفاقی بیفتد که اینجا بیایند. وقتی هم که می آید چراغ های ماشین را می بینند و در تاریکی خود را پنهان می کنند. بعضی خانه ها، سگ نگه می دارند و اصلا ملاحظه همسایه ها را نمی کنند.


دعوا و دزدی در قلعه افغان حد ندارد
صورت زهرا پوسته پوسته شده و روی پیشانی اش رد زخم است. عذرا را «خاله» صدا می کند. 18 سال بیشتر ندارد. نوعروس است. 4سال نامزد بوده و حالا یک ماهی می شود از شیروان، شهر پدری اش، به مشهد آمده است. می گوید: اینجا امنیت نداریم. مگر می توانی در قلعه افغان تنهایی بیرون بیایی؟ آدم می ترسد خدای نکرده بلایی سرش بیاورند. همین چند شب پیش، چند خانه آن طرف تر مست بودند، با چاقو از خانه بیرون آمده بودند؛ یا همین دیروز در حیاط را باز گذاشته بودم، دو گلدان را بردند.
زهرا ادامه می دهد: دعوا و دزدی در اینجا حد ندارد. روزها نمی توانیم در خانه را قفل کنیم و جایی برویم. در حیاط خانه مادرشوهرم سگ داریم که دزدها جرئت نکنند به خانه ما بیایند. اما سال گذشته به سگ ها سم داده بودند، جوری که تشنج کرده بودند. چندوقت پیش شوهرم دیده بود که یک معتاد می خواسته در ماشینمان را با سیم نشئه باز کند. اینجا آدم جرئت نمی کند ماشین را بیرون از خانه بگذارد؛ یا می دزدند یا اگر دعوا شود، شیشه های ماشین را خرد می کنند.
هنوز در کوچه پس کوچه های قلعه افغان دنبال اهالی هستیم تا مشکلاتشان را بشنویم، مردمی که از شنیده شدن صدایشان ناامید هستند. آخر کوچه های قلعه به خیابان اصلی می رسد که برعکس کوچه ها، خاکی است. پناهی، کنار خیابان اصلی، مغازه لوازم تحریر دارد. می گوید: پیش پای شما به 137 زنگ زدیم که فکری به حالِ این خیابان خاکی کنند؛ گفتند پیگیری می شود. یک طرف این خیابان، خانه های مردم است که شنیده ایم زمین آن مال اوقاف است و زمین آن طرف خیابان مالک شخصی دارد. مشکل اینجاست که کوچه های قلعه افغان با مشارکت مردم آسفالت شده است و حالا مردم می گویند خیابان اصلی را شهرداری آسفالت کند، اما شهرداری می گوید اینجا بدون مجوز ساخته شده است و آسفالت این خیابان هم باید با مشارکت مردم باشد. صاحب زمین نیز ادعا می کند که این خیابان مال اوست.
او ادامه می دهد: قلعه افغان از یک سو، امتیازهایش شهری است و از طرف دیگر روستا هم نیست که دهیار برای پیگیری مشکلات داشته باشد. در این محله امنیت نداریم؛ مانند نقل و نبات مواد مخدر می فروشند. تا به حال چندباری از مغازه ام جنس دزدیده اند.
پناهی بیان می کند: درآمد مردم این محله کم است. خیلی ها از ما نسیه جنس می خرند. هر موقع به مغازه بیایند، 5000تومان از بدهی 30 یا 40 هزار تومانی شان را می دهند. همه خانواده های اینجا از کوچک و بزرگ کار می کنند تا زندگی شان بچرخد. من هم در کنار این مغازه اگر خیاطی نکنم، روزگارم نمی گذرد.
اهالی روی بیشتر دیوارها با ادب یا ناسزا نوشته اند که «زباله نریزید»، اما انگار گوشِ کسی به این حرف‎ها بدهکار نیست، چون در زمین های بایر کنار خانه ها هنوز هم زباله به چشم می خورد. این یکی دیگر از معضلات مردم این قلعه است که با بوی بد زباله، مگس و پشه های ناشی از آن سر و کله می زنند.


وضعیت یک روستا از قلعه افغان بهتر است
کنار همان خیابان اصلی قلعه که خاکی است، گرمِ صحبت هستند. فاطمه 13 سال است که به همراه خانواده شوهرش اینجا زندگی می کند. می ‎گوید: ما فقط خودمان را از مستأجری خلاص کردیم، وگرنه زندگی در این محل از مجبوری است. آدمِ کارگر کجا می تواند زندگی کند؟ اگر پول داشتیم بالاشهر خانه می گرفتیم؛ چون اینجا محیط خوبی ندارد. هیچ کس معتادها و موادفروش ها را از اینجا جمع نمی کند. حالا اگر دو آجر روی هم بگذاری، سریع شهرداری می آید. می گویند اینجا داخل محدوده شهر است. اگر این طور است، چرا به مشکلات آن رسیدگی نمی شود؟ شهرداری کنار همین خیابان برای زباله گاری گذاشته بود، اما آن را جمع کرد. زباله ها را کنار ستون می گذاریم، اما معتادها پلاستیک ها را پاره می کنند. باور کنید یک روستا از قلعه افغان بهتر و تمیزتر
است.
فاطمه ادامه می دهد: اینجا همه اجناس گران است. به مغازه دارها می گوییم «چرا گران می فروشید؟» می گویند «همه چی گران شده است.» اما ما از بالاشهر شکر می خریم کیلویی 3 یا 5هزار تومان، اینجا 6 یا 10 هزار تومان می فروشند! مگر سرِ گردنه است؟! بیشتر مردم اینجا کارگرند.


می ترسم بچه هایم تنها از خانه بیرون بیایند
سمیه که تمام حرف های فاطمه را با تکان دادن سر تأیید می کند، 8سال است که جزو اهالی قلعه افغان شده. می گوید: آن قدر آدم معتاد اینجا زیاد است که می ترسم دختر و پسرم تنها از خانه بیرون بیایند. حتی خودم می خواستم از مغازه چیزی بخرم، به شوهرم می گفتم جلو در خانه بایستد تا من برگردم. خانه های روبه روی ما موادفروش هستند و وقت و بی وقت به زن و بچه شان ناسزا می گویند. البته خداراشکر یکی از آن ها را بازداشت کردند. هروقت بخواهم تنها بیرون بروم در خانه را روی بچه هایم قفل می کنم تا بیرون نیایند. چندروز پیش در خانه مان باز بود؛ هرچه کفش داشتیم، بردند.
سمیه ادامه می دهد: روبه روی خانه ما، یک زمین بایر است که بچه هایم آنجا بازی می کنند. مادرشوهرم هر روز زباله های این زمین را آتش می زند تا بچه ها مریض نشوند. برای اینکه کوچه ها را آسفالت کنند، نگفتند حاشیه خانه تان چقدر است، به تعداد نفرات از ما پول گرفتند. ماشین زباله داخل کوچه ما نمی آید. تا قبل از این به این دلیل که کوچه ها خاکی بود، اما حالا هم که آسفالت شده است، بازهم نمی آیند. هر روز زباله ها را خودم یا همسرم اول قلعه افغان می گذاریم. همین خیابان اصلی را هم آسفالت نمی کنند. یک ذره باران می آید، زمین گِلی می شود. هروقت از اینجا رد شویم، لباس هایمان خاکی می شود. یک بار آخر شب آژانس گرفتم که به خانه بروم. من را اول قلعه افغان پیاده کرد و گفت ماشینش خراب می شود!


اگر پول داشتم...
«اگر پول داشتم مگر دیوانه بودم که اینجا زندگی کنم! کنار یکی از فروشگاه های زنجیره ای، خانه می گرفتم.» این جملات را سمیه می گوید که خیلی از گران فروشی در قلعه گله دارد. او ادامه می دهد: مغازه های اینجا، اجناس را دوبله و سوبله حساب می کنند. دخترم یک ماکارونی از سوپر اینجا خرید که 500 تومان با مغازه های بیرون از قلعه فرق داشت. شاید بقیه بگویند 500 تومان چیزی نیست، اما برای آدم کارگر با همان 500 تومان می توان یک نان خرید.


مجبوریم مدارا کنیم
یک لگن کوچک پر از سوزن برس، جلویش گذاشته و روی زیرانداز جلو در خانه اش نشسته است. دختر کوچکش هم مانند مادرش سوزن ها را یکی یکی در کفی شانه فرو می کند. اعظم می گوید تازه چندماه است که این خانه را خریده اند. او ادامه می دهد: بزرگ ترین مشکل اینجا، همان خیابان اصلی است که آسفالت نشده است. بچه ها در زمستان بخواهند به مدرسه بروند، گِلی می شوند. دزدی هم که به سلامتی همه جا هست! چه کار کنیم؟ مجبوریم مدارا کنیم. یا نباید از خانه بیرون برویم یا اگر رفتیم باید در خانه را قفل کنیم.
اعظم برای اینکه هم کمک خرجِ خانه و هم کنار بچه هایش باشد، سوزن های برس را درست می کند که برای هر کفی به او 55 تومان می دهند. می گوید: اگر یک روز کارِ خانه نداشته باشم تا 60 برس درست می کنم، اما اگر کار داشته باشم، حتی یک برس هم نمی توانم درست کنم.حوالی ظهر است و هوا به گرم ترین حالت خود رسیده است، اما بازهم برای بچه های قد و نیم قد قلعه افغان فرقی نمی کند؛ آن قدر در کوچه ها غرقِ بازی هستند که ماندن زیرِ آفتاب داغ برایشان اهمیتی ندارد. چندتایی از پدرها و مادرها شلنگ آب را به سمت بچه ها می گیرند و آن ها هم با خنده های ریز، کیفور فرار می کنند. 

 

از دستگیری‌های هفتگی تا بلاتکلیفی آسفالت
مسئولان از پیگیری‌ها برای رفع مشکلات «قلعه افغان» می‌گویند

طی صحبت با اهالی قلعه افغان می توان فهمید که همه آن ها تجربه سرقت از منزلشان را داشته و اموال ریز یا درشتی را از دست داده اند. مشکلات امنیتی این محل را از جانشین رئیس پلیس مشهد پیگیری می کنیم. سرهنگ محمد طبسی در گفت وگو با خبرنگار شهرآرا، می گوید: غیرممکن است که در محله قلعه افغان هر هفته دستگیری توزیع کننده موادمخدر یا جمع آوری معتاد متجاهر نداشته باشیم؛ این افراد منشأ ناامنی و سرقت در محله هستند.
وی بیان می کند: متأسفانه بیشتر خانه ها در کال زرکش و توس 91 قولنامه ای و غیرمجاز ساخته شده است. در این محله ساخت و ساز غیرمجاز و انشعابات غیرمجاز برق  صورت گرفته است، یعنی از ابتدای کار هیچ چیز رعایت نمی شود. در هر طرح که اجرا می کنیم، معتادان متجاهر بسیاری دستگیر می شوند. پاتوق های زیادی را شناسایی و بسیاری از توزیع کنندگان موادمخدر را دستگیر کرده ایم.
او با اشاره به اینکه دست کم هفته ای یک بار طرح جامعی ازسوی پلیس در این محله اجرا می شود، بیان می کند: در قلعه افغان کم و بیش نزاع صورت می گیرد. معمولا زمانی که اطلاع پیدا کنیم، این افراد را دستگیر می کنیم و به مقام قضایی تحویل می دهیم.
طبسی ادامه می دهد: سازمان های دیگر از جمله شهرداری و ... باید برای پیشگیری به ما کمک کنند. زمانی که می بینند ساخت و ساز غیرمجاز است، در همان ابتدای کار از آن جلوگیری کنند. درمجموع پلیس در این محله، گشت های سواره، پیشگیری و نامحسوس دارد.


خیابان خاکی قلعه افغان فعلا بلاتکلیف است
رئیس ناحیه3 شهرداری منطقه2 مشهد نیز درباره مشکل آسفالت معابر قلعه افغان می گوید: شهرداری منطقه طی بازدید از این خیابان، وعده داده است که این موضوع را پیگیری کند تا تعیین تکلیف شود. در این محل، معبر خاکی 8متر است، اما در طرح های شهرداری، باید معبر 16 متر باشد که در حال حاضر 8متر دیگر در تملک شخص است. با این مالک که زمین چسبیده به خیابان نیز به نام اوست، جلساتی داشته ایم تا زمین را تعیین تکلیف کنیم و مجوز ورود به محدوده اش را بگیرد. زمانی که معبر باز شود، بیشتر از 12 متر خواهد بود و آن زمان شهرداری برای انجام صفر تا صد زیرسازی و آسفالت ورود پیدا می کند.
مهدی یوسف زاده در گفت وگو با خبرنگار شهرآرا بیان می کند: قلعه افغان حدود 5سال است که جزو محدوده شهری محسوب می شود و تا پیش از این در محدوده روستایی قرار داشته است. به دلیل اینکه بافتی شکل گرفته و بعد وارد محدوده شهری شده، از نظر زیرساخت ها دچار مشکل است و زمان می برد تا زیرساخت هایش آماده شود؛ بنابراین برای زمان حل این مشکل، نمی توانیم قولی بدهیم.
وی بیان می کند: فعلا پیگیر هستیم که از تراش آسفالت برای این زمین استفاده کنیم تا معابر از وضعیت خاکی دربیاید، اما هنوز تراش آسفالت تأمین نشده است. مردم بدانند که شهرداری بیشتر از آن ها تمایل به آسفالت خیابان اصلی دارد؛ زیرا زمانی که بارندگی داریم باید به این محله نیرو ببریم، و اگر آسفالت شود این مشکلات حل خواهد شد.


نصب تابلو کوچه های قلعه افغان تا 10 روز آینده
یوسف زاده درباره اینکه هنوز برخی کوچه ها در این محله تابلو ندارند، بیان می کند: طی چند سالی که این محل جزو محدوده شهری شده، از خیابان شهید بصیر 20 تا 32 تابلو نصب شده است، اما هنوز چند کوچه فرعی تابلو ندارد. به همین دلیل چندماه گذشته نامه زده ایم که پلاک ها آماده شود و تا 10 روز دیگر در این کوچه ها نصب خواهد شد. ضمن اینکه اسم این محله دیگر قلعه افغان نیست و به نام «شهید بصیر» ثبت شده است.
وی درباره گلایه مردم مبنی بر اینکه خودروی حمل زباله وارد برخی کوچه ها نمی شود و گاری زباله در محله تعبیه نشده است، می گوید: شهرداری برای زباله گیری در تک تک معابر شهری خدمات ارائه می کند؛ به این معنی که زباله گیری خانه به خانه انجام می شود و ضرورتی به وجود مخزن(گاری) زباله نیست. مردم مصداقی به ما اطلاع بدهند که کجا زباله گیری انجام نمی شود تا بعد از بازدید نامحسوس، به پیمانکار تذکر بدهیم.
یوسف زاده ادامه می دهد: به پیمانکار دستور می دهیم بنر اطلا ع رسانی درباره ساعت جمع آوری زباله در محل نصب شود و مردم نیز زباله ها را جلو در خانه بگذارند تا جمع آوری شود.
رئیس ناحیه3 شهرداری منطقه2 مشهد بیان می کند: زمین های بایر این محله، ملکی است که مردم از اداره اوقاف اجاره کرده اند؛ یعنی عملا در تملک مردم است، اما تا کنون برای دریافت مجوز اقدامی نکرده اند.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->