سالیانی است که فضای شهری را فقط بر اساس خطوط هندسی تعریف نمیکنند؛ چه حاصل این خلاف تصور در محاسبات مهندسی مدرن در سالهای پایانی هزاره دوم، زایش ناقصالخلقههایی همچون سنگاپور، دبی، ابوظبی و... را در پی داشت. عقلای مدیریتشهری کشورهای درحالتوسعه به این باور رسیده بودند که در مسیر ایجاد یک «آرمانشهر» اگر مبلمان شهری، طراحی و ساخت راهها و معابر و ساختمانها همراه با اتصال بهموقع شریانهای ارتباطی (اتوبانها، بزرگراهها، خیابانها و پارکینگها) برای مردمی که از طلوع آفتاب تا غروب آن باید با چاشنی سرعت برای امرار معاش در مسیر توسعه بدوند، همراه شود، میتوانند «آسایش» را که یک مؤلفه انتزاعی است، در تعریف زندگی جدیدشان فراهم کنند؛ اما با گذشت زمانی نهچندان طولانی، دریافتند در لابهلای هزارتوی طراحی فنی و مهندسی خلاقانه، یک مؤلفه را ندیده یا نتوانستهاند ببینند و آن آرامش شهروندان ابرشهرهاست. یک جامعهشناس ایرانی در آغاز دهه 50 خورشیدی در هنگامه توسعه شهر تهران، در روزنامه اطلاعات مطلبی نوشت با عنوان: «حیف، نوزادی که زود قد میکشد، اما جایی برای نفس کشیدن نخواهد داشت»
او در این مقاله، توسعه نامتوازن را خودکشی یک جامعه شهری افسارگریخته میدانست و معتقد بود که توسعه باید متوازن باشد؛ منطبق با نیازهای فرهنگی و روحی مردم و مبتنی بر فرهنگ و آداب ایرانی. او 66 سال پیش حالوروز امروز تهران را گفت و نوشت و همان شد که میدانست. باغهای سرسبز تهران نابود شد، آب زلال آن که شهره خاص و عام بود، زیر فشار جمعیت مهاجر تبدیل به فاضلاب آب شد و حالا باید فاضلاب را تصفیه کرد و دوباره... هوای پاکش دل آغامحمدخان قاجار را برده بود و پایتختش کرد، اما امروز در زمره 10 شهر آلوده جهان است و ترافیک آن شهره عام و خاص است .در آن ایام که همه دلخوش تهراننشینی و تهرانی شدن بودند، کسی این تیتر را نخواند و این حرف را نشنید و امروز این همان تهران پیشبینیشده 50 سال پیش است؛ روبهرویمان بیرمق و بینفس ایستاده است. با این مقدمه مطول بنا دارم در آینده به مشهد اشاره کنم که به جد نگرانیم از امروز و آینده آن.