اگر بخواهیم بهسراغ ریشهیابی مسئلهای مثل بوقزدنهای بیدلیل در جامعه برویم، میتوانیم علت آن را هم منوط به خشم نهفته در وجود افراد بدانیم و هم ناشی از یک رفتار غلط حین رانندگی که متأسفانه برای ما نهادینه شده است. دقیقا مشابه عدهای که وقتی پشت فرمان ماشین مینشینند، دوست دارند سریع به مقصد برسند. اما بوقزدن در جامعه ما نوعی کارکرد اجتماعی هم پیدا کرده است؛ بهعنوان مثال برای خبرکردن کسی، برای سلامکردن، برای اطلاعدادن و آگاهیدادن به افراد دیگر. یا در مواقعی دیگر رانندگان تاکسی با بوقزدنهای مکرر در خیابان سعی میکنند مردم را از خالیبودن صندلی ماشین خود آگاه کنند. بوقزدنهای نامطلوب به هرعلتی که باشد، متأسفانه در جامعه ما وجود دارد. بااینحال، گونهای از آن که از سر خشم است و علت آن برمیگردد به گرفتاریهایی که در سطوح مختلف برای شهروندان ما وجود دارد، بیشتر نمود پیدا کرده است. تمام این رفتارها باعث شده است که ما اکنون با شهری با آلودگی صوتی بسیار روبهرو باشیم. این ماجرا خودش را درقالب اضطراب، افسردگی، انزوا و این قبیل ویژگیهای رفتاری نیز نشان میدهد. این رفتارها در جامعه ما حالت طبیعی به خود گرفته است. آلودگی صوتی یک نوع بیماری اجتماعی شده، برای خودش کارکرد پیدا کرده است و همه این را پذیرفتهاند که اگر نباشد، کارشان راه نمیافتد. اینکه چرا بهرغم اینکه میدانیم یک رفتار اشتباه است، همچنان آن را انجام میدهیم، برمیگردد به اینکه برخی رویهها و عادات غلط اجتماعی در روح و روان و مغز ما حک شده است. درنتیجه برای محو کردن این رفتارها از سطح جامعه، باید در وهله اول آنها را از ذهن خودمان محو کنیم. برای رسیدن به این هدف باید آموزشهای خود را از دوران کودکی و از مدارس آغاز کنیم. باید دست بگذاریم روی تبلیغات، آگهیها و برنامهسازیهای مختلف و متنوعی که هدف آنها جاانداختن فرهنگ درست شهروندی باشد تا کودکان از همان سن کم به چشم خود عواقب و مضرات آن را ببینند و بیاموزند و این توانایی را پیدا کنند که رفتار درست را از غلط تشخیص بدهند.