اول بهمنماه در تقویم شمسی به روایتی زادروز شاعر بلندآوازه حکیم ابوالقاسم فردوسی است، شاعری که بیشتر بعد حماسهسراییاش برای مردم ایران شناخته شده است. مردم فارسیزبان احساساتی هستند و شور حماسه در خون آنها جاری است.
در این مقال میخواهم به بعد منطقی سروده فردوسی (شاهنامه) که همان خرد و عقل و منطق است، اشاره و تأکید کنم و اینکه توجه به آن چه اثراتی در تغییر مثبت زندگی ما ایرانیان خواهد داشت.
فردوسی «خرد» را سرچشمه و سرمایه تمام خوبیها میداند و بر این باور است که آدم باخرد، نیک و بد را از یکدیگر تشخیص میدهد و از این راه به نیکبختی این جهان و رستگاری آن جهان میرسد. کلمه «خرد» در چند بیت از شاهنامه آورده شده است و نشانه اهمیت آن برای فردوسی است، اما معنی لغوی کلمه «خرد» چیست؟ خرد داشتن، دانش، شعور، فهم و تجربه اکتسابی است و نیز فهم ذاتی به همراه امکان بهکار بستن آنهاست و همانطور که از معنی آن برمیآید، مشخص است که «خرد» را فقط از راه تجربه و اندیشه بیتعصب در نکات علمی و تحلیل در مسائل مختلف زندگی و استفاده از تجربیات گذشتگان میتوان کسب کرد. باتوجه به نکات یادشده و درک معنی کلمه «خرد» میتوان به اهمیت آن در زندگی جوامع و به ویژه جامعه امروز ایران پیبرد.
اینهمه تأکید و اشاره فردوسی حکیم به «خرد» و دانش برای چیست؟ چرا در زمانه ما کمتر به نقش خردورزی در شاهنامه فردوسی توجه میشود؟
حتی بهنظر میرسد مسئولان و متولیان نیز برای تصمیمگیریها و تصمیمسازیها کمتر به مقوله خرد و خردورزی توجه دارند و باید گفت دلیل این موضوع توجه کمتر مردم به آن و مطالبهاش از متولیان امر است.
خردورزی شامل موضوعات مختلفی میشود که یکی از آنها خردورزی در تاریخ و گذشته است. عبرتگرفتن از سرگذشت پیشینیان و وقایعی که بر آنها رفته است، میتواند چراغراهی برای حال و آینده جامعهای باشد که بیش از هر زمانی نیاز به مرور تاریخ و گذشته خود دارد.
داشتن اسطوره موضوع بدی نیست، اما تکیه تنها به آن و توجه کمتر به عقلانیت و خردورزی و درسنگرفتن از تاریخ و گذشته کشور و بهطورکلی مطالعه نکردن تاریخ یا کماطلاعی مردم از تاریخ و گذشتهشان موجب تباهی آینده است. امری که بهنظر میرسد توجه به آن و فرهنگسازیاش باید از آموزش کودکان بهوسیله خانوادهها و مدارس شروع شود تا هم موجب بالندگی، عبرتآموزی و بهکارگیری این تجارب در ساختن آیندهای بهتر و روشنتر برای کشور عزیزمان ایران شود.
در منطقه ۵ نمود همین تصمیمگیریها بهچشم میخورد. در اینجا بخش بزرگی از فرزندان این خاک و فرهنگ که در این خاک بهدنیا آمدهاند و زبانشان هم از ما فارسیتر است، وجود دارند. کسانی که پس از گذشت ۴ دهه هنوز مهاجر لقب گرفتهاند. کسانی که شاهنامه فردوسی را بسی شیواتر از ما میخوانند، ولی هیچکدام نتوانستهاند ما را یکرنگ کنند و به تصمیم مدیران کلان کشور هنوز مهاجر لقب گرفتهاند. خیلی پیشتر از اینها میشد این افراد مانند ما هویت ایرانی داشته باشند و دستدردست یکدیگر کشور را بسازیم.