سخنی با بچه های کوله پشتی | دلنوشته «چه‌قدر مادرم را دوست دارم!»
  • کد مطالب: ۹۷۴۱۹
  • /
  • ۰۹ بهمن‌ماه ۱۴۰۰ / ۱۵:۰۹

سخنی با بچه های کوله پشتی | دلنوشته «چه‌قدر مادرم را دوست دارم!»

چند روز پیش روز مادر بود. برای تشکر از زحمت‌های مادر عزیزتان چه فکری کردید تا او را خوشحال کنید؟

طیبه ثابت  - خدای عزیزم! سلام! پروردگار مهربانم! حالا که به سوی آسمان زیبایت نگاه می‌کنم، می‌خواهم از اعماق قلبم از تو تشکر کنم.

خداوندا! با اینکه می‌دانم پدرها خیلی خوب‌اند و اگر نباشند زندگی‌ها نابود می‌شوند، فکر می‌کنم الان باید چیز دیگری بگویم.

خدای بزرگ! از تو به این دلیل که برای ما، مادر آفریدی بی‌نهایت سپاسگزارم.

اگر مادر نبود، چه‌کسی می‌توانست این‌قدر صبور و مهربان باشد که برای بچه‌ها و خانواده، سختی‌های بزرگ را تحمل کند، وقتی کسی مسئولیت تربیت و مواظبت و پرستاری و آشپزی و تمیزی و سلامت و هزار وظیفه‌ی دیگر را قبول نمی‌کرد؟

خب، معلوم است هیچ وقت هیچ بچه‌ای به دنیا نمی‌آمد و دنیای بدون بچه چه‌قدر دلگیر و خسته‌کننده می‌شد.

خدایا! از تو به اندازه‌ی همه‌ی آسمان‌ها و کهکشان‌ها و به اندازه‌ی همه‌ی موجودات دریا و خشکی متشکرم که به من قدرت فکرکردن به مادر و تشکر از او را هدیه دادی.

***

بچه‌های عزیز و دوستان همیشه‌همراه «کوله‌پشتی»! سلام! حالتان چه‌طور است؟ امیدواریم سلامت و خندان باشید.

چند روز پیش سالروز تولد حضرت فاطمه(س) و روز مادر بود. راستی، شما برای تشکر از زحمت‌های مادر عزیزتان چه فکری کردید تا او را خوشحال کنید؟

من که با پول‌های توجیبی‌ام برایش یک برس موی زیبا و گیره‌ی سر خریدم. موی مادرم را هم در روز مادر شانه کرده و بافتم.

بعد هم دستش را بوسیدم و دل‌نوشته‌ام را برایش خواندم.

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.