داستان نوجوان با موضوع محرم | تکیه‌ی پدری
  • کد مطالب: ۱۲۵۴۹۱
  • /
  • ۲۴ شهريور‌ماه ۱۴۰۱ / ۰۹:۵۷

داستان نوجوان با موضوع محرم | تکیه‌ی پدری

هر سال ماه محرم و‌ صفر که می‌رسد، تکیه می‌شود جای همه‌ی اهل محل.

بهاره قانع‌نیا - هر سال ماه محرم و‌ صفر که می‌رسد، تکیه می‌شود جای همه‌ی اهل محل؛ پیر و جوان، کوچک و بزرگ، دارا و ندار، همه و‌ همه پناه می‌آورند به دیوارهای آجری‌اش و آرامش گمشده‌شان را زیر سقف این جای پر از راز، جست‌و‌جو می‌کنند.

تکیه‌ی خشتی ما قدمت زیادی دارد. این موضوع را می‌توان از چنار پیر وسط حیاطش فهمید.

سال‌هاست که اهالی محل سعی کرده‌اند شکل قدیمی و سنتی تکیه را همان‌گونه‌ که هست، حفظ کنند و تکیه را از آفت‌های نوگرایی محفوظ نگه دارند.

از چند روز قبل، خادم‌های تکیه، دیوارها را با پارچه‌های سیاه می‌پوشانند و‌ بساط مجلس روضه‌خوانی و‌ سینه‌زنی را راه می‌اندازند.

حاج‌قاسم بزرگ‌تر تکیه و مداح محله‌ی ماست، که صدای زیبایی دارد. طنین صدایش را از همان بچگی دوست داشته‌ام.

از همان وقتی که همراه بابا به تکیه می‌رفتیم و من سرم را روی زانوهایش می‌گذاشتم و چشم‌هایم را می‌بستم و توی ذهنم، صحنه‌هایی را که حاج‌قاسم با سوز و‌ گداز توصیف می‌کرد، تجسم می‌کردم.

بابا هم خاطرات زیادی از حاج‌قاسم برایم تعریف کرده، خاطراتی جالب از وقت‌هایی که جوان بوده و همیشه ظهر عاشورا مراسم شبیه‌خوانی به راه می‌انداخته، و وقتی به پایان تعزیه‌خوانی می‌رسیده، به جایی که امام‌حسین‌(ع) تنهای تنها وسط صحرای کربلا می‌ایستاده و‌ ندای «هَل مِن ناصر یَنصُرُنی» سر می‌داده، جوری آهنگ صدایش را بالا می‌برده و نگاهش را به‌سمت جوانان می‌انداخته که همه‌ی جوانان محل، ناخودآگاه لبیک‌گویان به‌سمتش می‌رفته‌اند و در پایان مراسم، جزو یاران امام‌حسین(ع) می‌شده‌اند.

بعد از دهه‌ی اول، حاج‌‌قاسم، همه‌ی آن جوانان را گرد هم جمع می‌کرده و می‌گفته: «حالا که ظهر عاشورا پیمان بستید یار و یاور حسین(ع) باشید، درست نیست که خُلف وعده* کنید و دوستداران حسین(ع) را تنها بگذارید.

بیایید از همین امروز تا پایان محرم و صفر با مردم کوچه و‌ محله، با دوست و‌ هم‌کلاس و‌ همکار، رفتار دیگری در پیش بگیرید. انسان دیگری شوید. مهربان‌تر، محجوب‌تر، و حسینی‌تر.»

بابا یادش بود که چقدر او‌ و دوستان دیگرش، خودشان را به آب و‌ آتش می‌زدند برای تغییر‌کردن و چقدر خانواده‌ها خوشحال بودند و خدا را شکر می‌کردند که محرم‌ و صفری هست و تکیه‌ای هست و حاج‌قاسمی که جوانانشان را گرد خوبی جمع کند.

و‌ حالا که سال‌های سال از آن روزها می‌گذرد و تکیه و حاج‌قاسم پیر شده‌اند و همه‌ی آن جوان‌ها خودشان پدر شده‌اند، باز هم دست بچه‌هایشان را می‌گیرند و شب‌های محرم و صفر به تکیه می‌برند تا یادشان بدهند چگونه یار و یاور حسین(ع) باشند.

آری هر سال محرم و صفر که می‌رسد، تکیه می‌شود جای همه‌ی اهالی محله‌ی ما.

*خلف وعده: شکستن پیمان و قول و قرار

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.