درس اول؛ مهر و مدرسه | بوی خوب ماه مهر
  • کد مطالب: ۱۲۷۴۵۵
  • /
  • ۰۶ مهر‌ماه ۱۴۰۱ / ۱۳:۵۶

درس اول؛ مهر و مدرسه | بوی خوب ماه مهر

ساعت ۷ صبح بود. باد خنکی برگ‌های زرد و نارنجی درخت انجیر را توی باغچه تکان می‌داد.

طیبه ثابت - ساعت ۷ صبح بود. باد خنکی برگ‌های زرد و نارنجی درخت انجیر را توی باغچه تکان می‌داد.

تلویزیون داشت یک سرود زیبا پخش می‌کرد: «همشاگردی سلام! همشاگردی سلام! در دل دارم امید. بر لب دارم سلام. آغاز سال نو وقت شکفتن است...»

دوباره وسایل داخل کیفم را وارسی کردم که چیزی جا نگذاشته باشم. امین و ایمان هم مثل من داشتند آماده می‌شدند.

همه‌مان خوشحال بودیم که مادر از توی آشپزخانه با سه‌تا ساندویچ نان و پنیر و گوجه که توی کیسه‌ی پارچه‌ای کوچکی گذاشته بود از راه رسید و گفت: «آماده شدید؟ این‌ها را بگیرید. بچه‌ها، لقمه‌ی زنگ تفریحتان را حتما بخورید تا درس‌ها را بفهمید.»

امین با دستش اشاره کرد و گفت: وای، نه! من توی این کیسه‌ی پارچه‌ای خوراکی نمی‌برم. خجالت می‌کشم.»

ایمان سیب توی کیسه‌ی پارچه‌ای را در آورد و گفت: «وای، نه! من هم کیسه‌ی پارچه‌ای را دوست ندارم. مگر نایلون پلاستیکی نداشتیم؟!»

مادر لبخندی زد و گفت: «بچه‌های قشنگم، پارچه خیلی بهتر از پلاستیک است! هرچه بیشتر پلاستیک استفاده کنیم، زباله‌های پلاستیکی بیشتری تولید می‌شود.

زباله‌های پلاستیکی برای خاک و درخت و آدم و حیوان ضرر دارد. شما از الان باید یاد بگیرید و در عمل نشان دهید طبیعت را دوست دارید.»

ما ســـه‌تایـــی به حــرف مامان فکــر کــردیم و خوراکی‌های زنگ تفریحمان را با کیسه‌ی پارچه‌ای گل‌دار قشنگ از دست مامان گرفتیم.

بابا که توی کوچه ماشین را روشن کرده بود و منتظر ما بود، زنگ در را زد. من گوشی آیفون را برداشتم.

بابا گفت: «بجنبید ناقلا‌ها! دیر نکنید! زود بیایید. بچه‌ها سر صف ایستاده‌اند، شما هنوز توی خانه‌اید؟! راستی! ماسک هم بزنید.»

مادر سه‌تا ماسک هم به ما داد و همه به سمت در رفتیم.

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.