این روزها که در همهجای شهر صدای روضه بلند است؛ بیشتر از هر زمان دیگری یاد امامحسین(ع)، یاران و دشمنانش میافتم؛ از لحظهای که امامحسین(ع) اهلبیت و یارانش را جمع کرد که راهی دشت کربلا شود، تا زمانی که با حر به گفتوگو نشست و اتفاقهای بعد از آن. چند روز پیش در همین فکرها بودم که بهدنبال یکی از هیئتها وارد حرم شدم. سرم بعد از سلامدادن که بالا آمد چشمانم افتاد روی نوشته بالای سرم؛ «بست شیخ حرعاملی». نمیدانم این نوشته چه داشت که 2ساعت گشتزدن و زیارتم در حرم فقط با فکر حر گذشت. چرا حر از اول به یزید نه نگفت؟ چرا مهربانی خودش را که مثالزدنی بود در همراهی لشکر یزید زیرسؤال برد؟ چرا آن شب آب را روی امامحسین(ع) و یارانش بست؟ اما فردای همانشب پشت امامحسین(ع) به نماز ایستاد و هزاران چرای دیگر. بالأخره آن نوشته «بست شیخ حرعاملی» هرچه داشت مرا از فکر حر رها نکرد، حتی مرا تا پای جستوجو در فضایمجازی هم کشاند؛ اولین کلمه جستوجویم به «حر» ختم شد، دومین واژه هم به «حر و مهربانیهایش» و سومین جمله در گوگل به «همنسلهای حر» رسید. از میانشان چند تیتر انتخاب و شروع کردم بهخواندن. در میان یکی از نوشتهها نام «شیخ حرعاملی» آمده بود و نسبتش با حر که تأکیدش روی این جمله بود؛ حر توبه کرد و یار امامحسین(ع) شد و با همین توبه نسلش را نجات داد؛ نسلی که بعد از او اغلب دانشمند شدند. با دیدن این جمله دوباره به صحن انقلاب برگشتم، جایی که این دانشمند بزرگ شیعه یعنی شیخ حرعاملی دفن شده است. از چند خادم جویای اجداد شیخ شدم، 2نفر بیخبر بودند و یکی از آنها گفت شیخ همنسل حر است. برایم جالب بود و روایتهایش خواندنی. چند روز در حال پرسوجو درباره زندگی او بودم که کتاب «اثباتالهدات» شیخ حرعاملی را در کتابخانه آستانقدس پیدا کردم. آنجا بود که متوجه شدم این همنسل حر؛ یعنی محمدبنحسنبنعلیبنمحمدبنحسین، معروف به شیخ حرعاملی اهل لبنان است، که نسبتش با 36واسطه به حربنیزید ریاحی میرسد. گویا خاندان حر همه دانشمند و دوستدار پیامبر(ص) بودهاند و همه آنها یعنی پدر، عمو، پسرعمو و جد مادریاش از دانشمندانی هستند که نامشان در تاریخ مانده است. در این کتاب از زندگی شیخ بهروایت خودش زیاد نوشته شده بود که در بین آنها داستان علاقه او به علم و دانش فرق داشت. آنطور که خودش در این کتاب نوشته است در 10سالگی مبتلا به بیماری سختی میشود، بهطوری که همه از زنده ماندنش ناامید میشوند. در همان حال بیماری که بین مرگ و زندگی است، پیامبر(ص) و امامان را میبیند و با آنها حرف میزند، و امامصادق(ع) هم در حق او دعا میکند. حتی با امامزمان(عج) هم حرف میزند: «گریستم و عرضکردم مولای من؛ میترسم در این مرض بمیرم در صورتی که هنوز بهره خویش را از علم و عمل نگرفتهام.» و امام هم برایش دعا میکنند. شیخ حرعاملی هم بعد از تمامشدن دوره بیماری تا چهلسالگی در لبنان میماند. بعد برای زیارت امامحسین(ع) بهکربلا میرود و از کربلا هم راهی ایران میشود. در ایران هم مشهد را برای زندگی انتخاب میکند و در همین شهر میماند. شیخ کتابهای زیادی هم مینویسد؛ که یکی از معروفترین آنها «وسائلالشیعه» است که از قرن یازدهم تا به امروز مورد استفاده مجتهدان اهلتشیع است. کتابی که نوشتنش 20سال طول کشیده و در نگارش آن به 180کتاب روایی معتبر شیعه استناد شده است. البته علاوهبر این کتاب و کتابهای بسیار دیگر، از شیخ بیش از 20هزار بیت شعر هم مانده است که همه اینها نشان از خدمات وی در حق تشیع رامیدهد.