صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

توانشهر

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

جلسه‌ مربعی شعر نو

  • کد خبر: ۵۳۰۱
  • ۲۸ شهريور ۱۳۹۸ - ۰۹:۰۱
رضا دبیری‌جوان از تشکیل نخستین انجمن ادبی نوپردازان در مشهد می‌گوید

بیات - رضا دبیری‌جوان یکی از شاعران نوسرا و پیش‌کسوت مشهدی است که فضای شعری مشهد قدیم و جلساتش را خوب به یاد دارد؛ جلساتی که به‌گفته او «جایی برای شعر نو نداشتند». در خطوط زیر با روایت او همراه شوید تا یادی کنیم از حضور شعر نو در کوچک‌ترین جلسه آن‌ روزها و احوال شاعران نوپرداز مشهدی در روزگار غلبه شعر کلاسیک.
در روزهایی که ما به شعر رسیده بودیم، جلسه‌ای نبود برای ما. درواقع فضا برای شعر نو خیلی بسته بود. در آن روزها جلسه مرحوم نگارنده دیگر برگزار نمی‌شد، بنابراین هیچ جلسه مدونی نداشتیم به‌جز جلسات شعری که در منزل مرحوم فرخ و منزل قهرمان برگزار می‌شد. جلسه فرخ به‌صورت پیوسته، شاعران را دورهم جمع می‌کرد اما طبیعی بود که در این جلسه، جایی برای شعر ما نباشد. در جلسه فرخ فقط شعر در قالب‌های کلاسیک خوانده می‌شد و بالفرض اگر شاعری به خواندن شعر نو نیت می‌کرد، ترمزش را می‌کشیدند.
نمونه‌اش را خودم در جلسه شعر منزل مرحوم فرخ تجربه کرده‌ام. حدود سال48 بود که به دعوت یکی از دوستان شاعر به انجمنی رفتیم تا هم شعر بشنویم و هم شعر بخوانیم. ما را برد انجمن فرخ. آنجا اغلب استادان نشسته بودند و یکی‌یکی شعر می‌خواندند تا نوبت به من رسید. طبق روال به من هم گفتند اگر شعری دارید، بخوانید. شعر سپیدی‌ داشتم با این مطلع «در فصل سیاه، من باورترین حرف را باور نمی‌کنم.» به محض اینکه این مطلع را خواندم -خدا رحمت کند- استاد فرخ گفت: «چی آقاجان؟» یک بار دیگر تکرارش کردم که استاد فرخ گفت: «اینجا شعر نو نخوانید.» کاغذ شعر را گذاشتم جیبم. خواستم بلند شوم و بروم که استادان کمال، بی‌گناه و معین، من را نگه داشتند که «بنشین کارت داریم.» جلسه که تمام شد، دم منزل استاد و هنگام خروج، آن سه عزیز گفتند: «شعرت را برای ما بخوان.» در جلسه قهرمان اما برای خواندن شعر نو منعی نبود و من و آقای خاوری شعر نو می‌خواندیم. درواقع فضای شعری مشهد بیشتر به شعر کلاسیک اختصاص داشت و جلسه وزینی ویژه شاعران نوسرا و شعر متفاوت‌ترشان نبود؛ البته جلسه دیگری بود که شعر سپید و نو در آن خوانده می‌شد اما به نحوی نبود که مختص شعر نو باشد. آقای سرابی‌نامی بود که جلسه‌ای(مهرآریا) در منزلش دایر کرده بود و آنجا -چون جوان‌های بیشتری حضور داشتند- شعر نو هم خوانده می‌شد.
جز این، نهاد دیگری نبود که برای شعر نو کاری بکند. بعد از انقلاب، چندباری در سالن بهداری در چهارراه دکترا و سالن دیگری در احمدآباد، شب‌های شعری برگزار شد و چندباری هم در دانشگاه از ما دعوت شد اما بازهم جایی نبود که به کار ما علاقه داشته باشند. این شد که «شاعران مربع» جلسه‌ای برای خودشان درست کردند. «مربع» شامل من بود و آقایان رضا افضلی، محمدباقر کلاهی‌اهری و مرحوم تقی خاوری. این جلسه هم البته جلسه مدونی نبود و هرازگاهی ما چهار نفر دورهم جمع می‌شدیم؛ گاهی خانه آقای افضلی، گاهی منزل یکی از دوستان به نام آقای موسوی و گاهی در منزل من؛ مثلا سال62 حدود یک سال به‌طور مرتب در منزل من برگزار شد.
ازآنجاکه تنها شاعران نوسرای مشهد بودیم و این جلسه خانگی هم تنها جلسه شعر نو بود، برای ما خیلی مفید بود. هم شعرهای خودمان را نقد می‌کردیم و هم به فضای ادبی ایران و شعر دیگران می‌پرداختیم و بالفرض اگر مجله‌ای از یکی‌مان شعری برای چاپ می‌خواست، می‌گفتیم: «ما چهار نفریم.» 

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.