صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

توانشهر

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

«هر چیزی که در این جهان می‌طلبی، در وجود خودت قرار دارد.» این مفهومی است که مولانا درموردش دیوان شمس تبریزی را نوشت. سعدی، گلستان و بوستان را نوشت و ارسطو و مابقی بزرگان هرکدام هزاران کلمه خرجش کردند. ولی ضیایی با چند خط ساده و به‌دور از پیچیدگی‌های معمول این قبیل کارها، تمام کلماتی را که خرج این مفهوم شده است، به چالش می‌کشد.
امیرمنصور رحیمیان | شهرآرانیوز - کار فیلسوف‌ها خیلی مشکل است. باید مجموعه‌ای مفاهیم را در قالب کلمات دربیاورند، طوری‌که هم معنی از بین نرود، هم برای عموم قابل فهم باشد. ولی کلمات در مواجهه با معانی بزرگ، گیج و گنگ می‌شوند و ماهیتشان عوض می‌شود. متن به‌ناچار، پیچیدگی‌های غریب پیدا می‌کند و آن معنی ساده و دم‌دستی از بین می‌رود.
 
منظور نویسنده یا اندیشمند، پشت اعوجاج کلمات گم می‌شود. باید مدام حواس فیلسوف به بازیگوشی کلمات باشد که فریبش ندهند و کج و راست نشوند؛ چون اگر حواسش نباشد، در ته چاهی از پیچیدگی فرومی‌رود که درآمدن از آن کار هرکسی نیست. باید هزار دلیل بیاورد که منظورش، فلان مطلب نبوده و بهمان موضوع بوده است. بعد، برای آن هزار دلیلی که می‌آورد، باید هزار دلیل دیگر بیاورد که منظور از آن‌ها صرفا برای خارج شدن از آن مبحث بوده و اصلا نمی‌خواسته است توضیحی درباره آن‌ها بدهد. از این بحث بگذریم که افتادن در این چاله‌ها آسان است.
 
برای همین است که می‌گویم کار فیلسوف‌ها سخت است. گاهی برای فهمیدن و فهماندن مفاهیم فلسفی، آدم لازم نیست که حتما فیلسوف باشد. کافی است کمی از بازی رنگ‌ها، فرم‌ها و خط‌ها سر دربیاورد. می‌تواند سرراست برود سر موضوع اصلی و مفهومی را که می‌خواهد، نشان بدهد. به نظرم خط‌ها صادق‌تر و روراست‌تر از کلمات هستند. کلمات مثل موجودات بازیگوش هستند، کافی است حواست پی‌شان نباشد.
 
از سروکولت بالا می‌روند و در پیچ‌وخم‌های مه‌آلود گم می‌شوند. ولی خطوط و فرم‌ها، مثل اسب‌های بزرگ، قوی‌بنیه و رامی هستند که اگر بخواهی، برایت بار‌های سنگینی را جابه‌جا می‌کنند و در همان حال می‌توانند آدم را به هرجا می‌خواهد، برسانند. کاری را که هزار کلمه انجام می‌دهند، یک پیچش خط، تمام می‌کند؛ کاری که اثر «مسعودضیایی‌زردخشویی» انجام داده است. اثری با خطوط ساده و کودکانه که معنی بزرگی را لابه‌لای آن‌ها، جاسازی کرده است. معنی‌ای که فیلسوف‌ها درموردش رساله‌ها، مقاله‌ها و کتاب‌های زیادی نوشته‌اند؛ «هر چیزی که در این جهان می‌طلبی، در وجود خودت قرار دارد.»
 
مفهومی که مولانا درموردش دیوان شمس تبریزی را نوشت. سعدی، گلستان و بوستان را نوشت و ارسطو و مابقی بزرگان هرکدام هزاران کلمه خرجش کردند. ولی ضیایی با چند خط ساده و به‌دور از پیچیدگی‌های معمول این قبیل کارها، تمام کلماتی را که خرج این مفهوم شده است، به چالش می‌کشد. حتی همین چند کلمه‌ای که درمورد این اثر نوشتم، نمی‌تواند معنی را تمام‌وکمال برساند. ولی کافی است نگاهی به این اثر بیندازید.

کسی که سمت چپ تصویر، رو به آسمان ایستاده، چشمانش رو به بالا و دستانش به حالت دعا قرار گرفته است. گویی به مطالبه باران به دشت آمده، در همان حال ابری از کله‌اش جدا شده و بارانی را در پشت‌سرش به راه انداخته است. مرد کافی است برگردد و باران را در آغوش بگیرد؛ بارانی که از اول هم با او درحال باریدن بوده است. این تمام چیزی است که کلمه نمی‌تواند به زبان بیاورد. گاهی برای نوشتن درمورد یک اثر، یک کتاب هم کفایت نمی‌کند، فقط باید خود را به جادوی خطوط سپرد و با آن‌ها سفر کرد.
 
 
جعبه کارتون‌ها: برای خواندن درباره کارتون‌های دیگر روی تصویر زیر کلیک کنید
 
 
 
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.