چرا برخی افراد با کسانی (یا موجوداتی) که هیچگونه خطری برای آنها ایجاد نمیکنند (حتی گاهی اوقات با فرزندان خود) بیرحمانه رفتار میکنند؟ منشأ و دلیل این قساوت چیست؟
ریحانه صادقی | شهرآرانیوز؛
بی ر حم کیست؟
فیلسوف فرانسوی، بلز پاسکال (Blaise Pascal)، در سال ۱۶۵۸ گفت «انسانها فخر و ننگ جهان اند». از آن زمان تاکنون وضعیت بشر تغییر چندانی نکرده است. ما همچنان دارای هردو قابلیت خیر و شر هستیم و هر کدام از ما برمی گزینیم که به کدام یک از این دو بهای زیستن و بروز دهیم. برخی عشق میورزند و برخی نفرت، برخی یاری میرسانند و برخی آسیب، برخی دست برای کمک دراز میکنند و برخی برای خنجرزدن.
لازم است روشن کنیم در اینجا منظور از بی رحمی، اعمال خشونت به عنوان یک عمل متقابل یا برای دفاع از خود نیست (البته این به معنای تأیید این اعمال نیست). منظور مواردی هستند که فرد به افرادی (یا موجوداتی) آسیب میزند که آزاری به او نرسانده اند، یا خطر و تهدید مستقیمی برای او محسوب نمیشوند. در چنین مواقعی، افراد چرا و چگونه دست به اعمال خشونت و رفتار بی رحمانه میزنند؟
برای پاسخ به این پرسش باید به سراغ انگیزههای بنیادین بشر برویم. به عبارت ساده، انسانها به ۲ دلیل اصلی دست به انجام هر کاری میزنند؛ لذت بردن و دوری از درد. به طور معمول، ما رنج افراد آزاردیده را احساس میکنیم و این احساس برایمان خوشایند نیست. پس منطقی است که از آزاردادن دیگران دوری کنیم. به این اعتبار، کسی که در نبود هرگونه محرک یا تهدید مستقیم از جانب دیگری دست به رفتار این چنینی میزند، یا درد و رنج دیگران را احساس نمیکند یا از رنج کشیدن او احساس لذت میکند. امروزه در علم روان شناسی و رفتارشناسی، به این افراد نامی داده شده است؛ دیگرآزاران و روان آزاران.
دیگرآزاران و روان آزاران چه تفاوتی با هم دارند؟
یک دیگرآزار (Sadist) کسی است که از آزار یا تحقیر دیگران لذت میبرد. افراد دیگرآزار هم رنج دیگر انسانها (یا موجودات دیگر) را احساس میکنند، حتی بیش از اندازه معمول، اما آنها از آن لذت میبرند؛ دست کم تا زمانی که رنج به پایان برسد. آن گاه ممکن است احساس بدی به آنها دست دهد.
بیشتر مردم دیگرآزاران را فقط در قالب شکنجه گران و قاتلها و حیوان آزاران تصور میکنند، اما این سکه روی دیگری هم دارد که شدت کمتری دارد، اما شایعتر است؛ دیگرآزاری روزمره. این دسته از دیگرآزاران فقط از آزار دیگران یا تماشای رنج کشیدن افراد لذت میبرند. آنها ممکن است به فیلمهای خشن و پر از خون ریزی علاقه داشته باشند، از دعوا خوششان بیاید و شکنجه به نظرشان جالب باشد. این افراد ممکن است در هیئت فحاشان مجازی یا قلدرهای مدرسه ظاهر شوند. البته تعداد این افراد در جامعه کم است، اما نه به اندازه کافی. در پژوهشی با عنوان «روان شناسی دیگرآزاری روزمره» که در سال ۲۰۱۸ در ایالات متحده انجام شد، نتیجه پرسش نامههایی که دانشجویان دوره کارشناسی چندین دانشگاه این کشور پر کرده بودند، نشان داد که نزدیک به ۶ درصد از این دانشجویان از آزار دیگران لذت میبرند. اهمیت توجه به این نوع از دیگرآزاری در این است که این افراد هرچه بیشتر به این «خرده جنایت های» روزمره خود ادامه دهند، دیگرآزاری در آنها بیشتر ریشه میدواند و بیشتر رشد میکند.
برخلاف دیگرآزارها، افراد روان آزار (Psychopath) فقط برای اینکه لذت ببرند، به دیگران آسیب وارد نمیکنند (البته ممکن است از این کار لذت هم ببرند). این افراد خواستههایی دارند و اگر آسیب رساندن به دیگران بتواند موجب شود به خواسته هایشان برسند، از قساوت ورزیدن ابایی نخواهند داشت. آنها به این دلیل قادر هستند دست به انجام چنین اعمالی بزنند که از هرگونه احساس ترحم، دل سوزی، ندامت یا وحشت عاری هستند. البته آنها میتوانند بفهمند دیگران چه احساسی دارند، اما خودشان چنین احساساتی را تجربه نمیکنند.
این قابلیتی بسیار خطرناک است. در طول چندین هزاره گذشته، انسان خوی خود را تغییر داد و به موجودی اهلی و رام تبدیل شد. از همین روست که آسیب رساندن به دیگری برای بسیاری از ما به کار دشواری تبدیل شده است. بسیاری از کسانی که به دلایل مختلف به اعمالی مثل آسیب رساندن به دیگران، شکنجه یا کشتن افراد دست میزنند، دچار آشفتگی میشوند، اما هیچ کدام از این تجربهها تأثیری بر افراد روان آزار ندارند. به همین سبب، روان آزاری یکی از نشانگرهای مهمی است که میتواند به ما بفهماند فرد قادر به اعمال خشونت بدون انگیزه مشخص هست یا نه.
ریشه این ۲ اختلال در چیست؟
باور عمومی بر این است که انسانها فقط زمانی میتوانند دست به اعمال بی رحمانه بزنند که دیگری را برای خود انسانیت زدایی (Dehumanise) کنند؛ به این معنا که او را چیزی مادون شأن انسانی یا به عنوان شیئی در نظر بگیرند که حق آزادی، احترام یا حتی حق زندگی ندارد. پاول بلوم، استاد روان شناسی در دانشگاه ییل، معتقد است که این توصیف از بی رحمی در بهترین حالت، توصیفی ناقص است. او معتقد است که همه ما انسانها ظرفیت انجام اعمال بی رحمانه و قساوت آمیز را داریم و در اوضاع نامساعد ممکن است دست به چنین اعمالی بزنیم.
هیچ کس به درستی نمیداند چرا برخی افراد دیگرآزار میشوند. برخی بر این باورند که دیگرآزاری نوعی واکنش تطبیقی در وضعیتهای متفاوت بوده که به اجدادمان کمک میکرده است در هنگام شکار بتوانند حیوانات را بکشند و سلاخی کنند. برخی دیگر باور دارند این ویژگی به انسان کمک کرد به موجودی قدرتمند تبدیل شود. به گفته فیلسوف و سیاست مدار ایتالیایی، نیکولو ماکیاولی (Niccolò Machiavelli): «این زمانه است که اختلالها را به وجود میآورد، نه آدم ها».
دانشمندان نوروساینس (علوم اعصاب) هم نظر مشابهی دارند. آنها معتقدند که دیگرآزاری ممکن است تاکتیکی برای بقا باشد که در نتیجه نامساعدشدن اوضاع در ما فعال میشود. به طور مثال، زمانی که برخی گروههای غذایی کمیاب میشوند، سطح پیام رسان عصبی سروتونین در بدن ما افت میکند. افت سروتونین سبب میشود آزاررساندن به دیگران برای ما به عملی لذت بخش تبدیل شود و ما را مستعد بروز چنین رفتاری میکند.
روان آزاری هم ممکن است حاصل سازگاری ما در فرایند تکامل بوده باشد. برخی پژوهشها پیوندهایی بین درجات بالای روان آزاری و افزایش باروری یافته اند (البته در برخی پژوهشها نیز عکس این امر مشاهده شده است). درواقع این افراد میتوانند در وضعیت رقابتی و ناپایدار بهتر دوام آورند، قابلیت هایشان آنها را به تدبیرگرانی چیره دست تبدیل میکند و ویژگیهایی مانند عملکرد هیجانی بالا و جسارتشان آنها را مهیای پذیرفتن ریسک برای رسیدن به اهداف کوتاه مدت میکند. همه این موارد میتوانند در زمینه تولیدمثل مزیت محسوب شوند، به ویژه در محیط ناخوشایند و اوضاع نامساعد.
با این همه، دکتر بلوم معتقد است که راههای بسیاری برای بهترشدن وجود دارد. او باوردارد که ما هم اکنون درحال تلاش برای بهترشدن هستیم، اما حرکت در این مسیر برای ما خالی از دشواری نخواهد بود. از نظر دکتر بلوم، صرف پذیرفتن اینکه دیگران هم مانند ما انسان هستند یا اینکه موجودات دیگر هم مانند ما حق زیستن دارند، کافی نیست و همه مشکلات ما را حل نخواهد کرد: «درنهایت ما به اندیشههای بهتر و جهان بینی بهتری نیاز داریم. ما به فرهنگی نیاز داریم که دغدغه قدرت و دست یافتن به امیال شخصی در آن کمتر باشد و جایش را دغدغه اندیشمندی و نیک نامی پر کند. این بهترین کاری است که میتوانیم برای فرونشاندن ولع سلطه گری و انتقام جویی خود انجام دهیم.»