آغاز به کار جشنواره ملی شعر رضوی در کرمان همه چیز درباره سریال رخنه + بازیگران و خلاصه داستان جشن روز دختر در «باغ شادونه» دانلود آهنگ و ترانه با موضوع باران + متن «میشل یو» در «بلید رانر ۲۰۴۹» شباهت عجیب رضا عطاران با صدام حسین + عکس داستان «باستان» | کتاب‌فروشی قدیمی و تأثیرگذار شهر، امسال صدساله می‌شود انتشار ۲ کتاب آموزشی جدید در حوزه موسیقی ایرانی همه فن حریف | نگاهی به مهم‌ترین نقش‌آفرینی‌های رضا عطاران به مناسبت سالروز تولدش + تصاویر حافظ افسانه‌های خراسانی | درباره حمیدرضا خزاعی به مناسبت نخستین سال روز درگذشتش صفحه نخست روزنامه‌های کشور - پنجشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۳ برنامه‌های تلویزیون در «دهه کرامت» + زمان پخش ماجرای اعتصاب کارکنان در جشنواره کن ۲۰۲۴  فیلم‌های سینمایی تلویزیون در سومین هفته اردیبهشت (۲۰ و ۲۱ اردیبهشت‌ماه ۱۴۰۳) + زمان پخش ویژه برنامه‌های رادیو در جشن میلاد حضرت‌معصومه (س) + زمان پخش «سپند امیرسلیمانی» ازدواج کرد + عکس جزئیات جدید از بازداشت متهم پرونده زهره فکور صبور در قهوه‌خانه فرد متهم به قتل «زهره فکور صبور» بازداشت شد
سرخط خبرها

چرا داغ دل ما تازه مونده...

  • کد خبر: ۱۴۲۰۹۰
  • ۰۷ دی ۱۴۰۱ - ۱۶:۴۷
چرا داغ دل ما تازه مونده...
من را ببخشید که حالم خوش نیست، درست عین جانباز‌های اعصاب و روان که یک عده‌ای شان توی یک جای زمان متوقف شده و هر از گاهی دوباره لحظه هاشان از همانجا شروع می‌شود.

حالا من هی بنویسم هضمش کرده ام. هی بنویسم پذیرفتمش. هی بنویسم باهاش کنار آمدم. شما هم هی به به چه چه کنید و بگویید دمت گرم، ولی پشت چراغ قرمز، زیر دوش، توی خلوت و تنهایی ام، وقتی پسرم یا دخترم پتو روی سرشان کشیده اند و خواب اند دوباره ذهنم می‌رود همان سمت و سو، یعنی خوبم ها! یک هو یک بو یک خاطره، یک عکس، یک جمله، پرتم می‌کند به آن روزها... من را ببخشید که دروغ می‌گویم، ببخشید که ادای حال خوب‌ها را در می‌آورم.

من را ببخشید که حالم خوش نیست، درست عین جانباز‌های اعصاب و روان که یک عده‌ای شان توی یک جای زمان متوقف شده و هر از گاهی دوباره لحظه هاشان از همانجا شروع می‌شود.

من هم همین شکلی ام، از شب یلدا دلشوره اش می‌افتد به جانم و هر اناری که پاره می‌شود دل من است که خون چکان است، بیابانی مردم گله از دنیا و روزگار جز به خالقش نمی‌کنند، حالا من هزار صفحه بنویسم و شما هزار صفحه بخوانید نه من خالی می‌شوم نه شما می‌توانید یک لحظه اش را درک کنید. من چه دارم می‌گویم چه توقع‌ها دارم، دو همسایه در بم هم از شرایط همدیگر درک کامل و جامعی نداشته اند، آدمیزاد جزیره‌ای است، ساختاری است که فقط یک نسخه از او در جهان وجود دارد و پروردگار کار تکراری نمی‌کند.

همه کودکی ام همه خاطراتم همه لحظات و آناتی که می‌شد در پیر سالی مرورشان کنم، بمکمشان و از لعاب انداختنشان در ذهنم و دلم لذت ببرم در عرض یازده ثانیه نابود شدند.

من، خانه و مدرسه و پارک و باغی که می‌شد سال‌ها بعد دست نوه ام را بگیرم و بگویم اینجا مدرسه من بود، اینجا خانه ما بود، اینجا خاطرات من جوانه زد را به یکباره از دست دادم و این اصلا چیز کمی نیست.

نوزده سال است تن ماهی نمی‌خورم، نوزده سال است خانه مان لوستر ندارد و چندده تا شماره تلفن توی گوشی ام هست که هیچ کس آنور خط پاسخگو نیست... من یک تلخی بومی شده در جانم دارم که معلوم نیست کی دست از سرم بر دارد... کسی چه می‌داند شاید با مرگ ...

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->