حرم مطهر رضوی آماده میزبانی از زائران غیرایرانی در دهه کرامت سیده جلیله فاطمه‌معصومه (س) طوفان به تاسیسات برق در مشهد و دو شهرستان خراسان رضوی خسارت زد نشست هم‌اندیشی کمیته علمداران شورای هیئات مذهبی مشهد برگزار شد مروری بر جایگاه و نقش زنان مسلمان در تاریخ صدر اسلام کینه را باید دفن کرد؛ آنچه می‌کارند مهر است نگاهی به آموزه های اسلامی درباره روابط خانواده، حدود و حقوق متقابل آنها نسبت به یکدیگر ارزش روایت و نشر حدیث شرحی بر آثار و برکات نماز| لحظه خوب دیدار توزیع ۶ هزار ساندویچ در چایخانه صحن امام‌حسن‌مجتبی‌(ع) پیش‌بینی تشرف بیش از ۱۰ هزار زائر پیاده به مشهد در دهه کرامت تولیت آستان قدس رضوی: صبر و مهربانی از صفات الزامی برای پاسخگویان به مسائل شرعی است انتشار فراخوان نخستین سوگواره بین‌المللی «سفینة‌النجاة» + جزئیات ثبت نام طولانی‌ترین پیاده‌روی اربعین از مشهد تا کربلا آغاز شد برگزاری اجتماع بزرگ صادقیون در مشهد + فیلم و عکس
سرخط خبرها

برای دکتر کلمه‌ها ...

  • کد خبر: ۲۱۷۳۵۲
  • ۲۴ اسفند ۱۴۰۲ - ۱۶:۱۳
برای دکتر کلمه‌ها ...
اگر تصادف لعنتی نبود به یقین می‌گویم که برای روز به روز و ساعت به ساعت زندگی اش برنامه چیده بود و حتی به قول فوتبالی‌ها به پلن B هم فکر کرده بود و دقیق و مرتب جایگزین داشت.

‌نمی‌دانم به خاطر رشته اش بود یا شخصیتش، از چهره اش هیچ وقت نمی‌شد حدسش زد، اینکه خوشحال است یا ناراحت؟ افسرده است یا شاداب، تحت فشار است یا رها. همیشه بر عکس آدم‌های دیگر فقط یک جور می‌خندید و تو نمی‌دانستی از سر شعف است یا شیطنت، حتی خنده اش را هم نمی‌شد در پوشه‌ای فاکتور کرد. معطر بود و انگار در رختخواب هم همین قدر مرتب و سشوار کشیده و آنکادر کرده بود. تن صدای خوبی داشت و چندتایی قطعه هم موسیقی آواز خوانده بود.

سال‌های رفاقتمان در چهل و چندسالگی او و سی و چند سالگی من بود و به واسطه درس خواندن پزشکی عمومی اش در کرمان با هم که می‌شدیم گاهی کرمانی غلیظ برایم می‌شکست و من هم برایش شیرازی حرف می‌زدم و به شوخی‌ها دنده می‌دادیم. همه این چیز‌هایی که گفتم و همه چیز‌هایی که از او‌ می‌دانم و‌ نمی‌دانم حوالی همین روز‌ها یک جایی توی اتوبان تهران، قزوین متوقف شد و قبل از اسم افشین یداللهی، بعد جیغ ترمز ماشینش کلمه مرحوم اضافه شد. همین قدر سریع همین قدر بی مقدمه. دکتر افشین یداللهی با آن کلمات روشن و جلا خورده با آن انضباط و خطوط متعدد قرمز و رنگ‌های دیگر.

 اگر تصادف لعنتی نبود به یقین می‌گویم که برای روز به روز و ساعت به ساعت زندگی اش برنامه چیده بود و حتی به قول فوتبالی‌ها به پلن B هم فکر کرده بود و دقیق و مرتب جایگزین داشت. روز‌های اول بعد از حادثه فیس بوک و اینستاگرام پر شده بود از عکس‌های سیاه و سفید و ترانه هایش. روز تشییعش هم باز عکس‌ها بود و مصرع هایش و همان سال چیزکی نوشتم و گفتم دمتان گرم، ولی «ایران اگر دل تو را شکستند» و «یک شب دلی به مسلخ خونم کشید و رفت» برای یک اسیر خاک ره توشه نمی‌شود.. جمع شویم قرآنی بخوانیم. عاشورایی بخوانیم، نذر و ختم قرآنی برداریم.

عده‌ای خرافات دانستند و امل بازی و عده‌ای هم دمشان گرم پذیرفتند و همدلی کردند. حالا بعد از طلوع آفتاب که می‌خواستم سوژه‌ای برای نوشتن انتخاب کنم یاد افشین افتادم. من خیلی اهل خواب دیدن نیستم، باشم هم خیلی اهل تعریف کردنش نیستم چه رسد به نوشتن ولی چند شب پیش خوابش را دیدم، توی یک هتل کاروان سرای قدیمی بودیم. جمعی از شاعران هم بودند. انگار منتظر بودیم پذیرش هتل اسممان را بنویسد و برویم توی اتاق هایمان. افشین را دیدم، با همان تیپ و مختصات، شاداب بود و شعف انگیز.

در خواب می‌دانستم که مرده و او هم می‌دانست از آن ور آمده. پرسیدم: اوضاع چطوره دکتر جان و گفت: خوب خدا رو شکر. گفتم: چی به دردمون می‌خوره؟ چی بیاریم؟ نزدیک‌تر آمد دست روی شانه ام زد و سه بار گفت: فقط امام حسین (ع) فقط برای امام حسین (ع) بنویس. بیدار شدم و اذان بود. فاتحه‌ای به روحش فرستادم و از روحش تشکر کردم و مجدد خوابیدم. 

چند ساعت بعدش توی گروه دوستانه‌ای که با رفقای شاعر و نویسنده داریم بی آنکه خبر بدهم از خوابم، دیدم عزیزی ترانه تیتراژ سریال شب دهم را که سروده افشین بوده بارگذاری کرده است.
عقل در مرز جنون باریک است
کفر و ایمان چه به هم نزدیک است...

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->