سرخط خبرها

نگاهی به نقش‌های ادوین لرد ویکس در ایران و هندوستان

  • کد خبر: ۳۵۸۳۲
  • ۰۴ مرداد ۱۳۹۹ - ۱۳:۳۴
نگاهی به نقش‌های ادوین لرد ویکس در ایران و هندوستان
ماجرای اصلی از وقتی شروع شد که پای پادشاهان قجری، به بلاد فرنگ باز شد. آن وقت بود که سروکله فرنگی‌ها هم در مملکت طاعون‌زده و بینوای ایران در عهد قاجار پیدا شد.
امیرمنصوررحیمیان | شهرآرانیوز - ماجرای اصلی از وقتی شروع شد که پای پادشاهان قجری، به بلاد فرنگ باز شد. آن وقت بود که سروکله فرنگی‌ها هم در مملکت طاعون‌زده و بینوای ایران در عهد قاجار پیدا شد. البته قبل از این اتفاق هم در ایران کنسولگری و خدم و حشم و نفوذ داشتند. ولی نه به این شدت و وقاحت. هر موطلایی که به ایران پا می‌گذاشت مقصود سیاسی داشت و اجیر کرده یکی از دُوَل غاصب آن روزگار بود.
 
این آدم‌ها، به هر کجا قدم می‌گذاشتند فکر تاراج و راه دررو بودند. ایران شده بود سفره‌ای باز که هر کدام هرچه می‌خواستند از آن برمی‌داشتند و هیچ بنی‌بشری هم عارضشان نمی‌شد. مملکت بی‌صاحب بود و مردم رعایای رها شده‌ای که وظیفه تأمین مایحتاج سلطنتی را بر عهده داشتند. از این قسم آدم‌ها هم کم نبودند. تاریخ ایران نمونه‌هایش را هم الی‌ماشاء ا...، زیاد دیده است. از جمله آن‌ها، زنی فرانسوی که به همراه شوهرش «مارسل اوگوست دیولافوا»، سه مرتبه به ایران سفر کرد و هربار با دست پر از اشیای عتیقه دزدیده شده، به خاک فرانسه برگشت.

«ژان دیولافوا» با اینکه در طراحی مهارت داشت و خط و نور را به خوبی می‌شناخت، ولی زنی زشت کردار بود و زمختی و سیاهی روحش بیشتر از هنرش در حافظه تاریخ مانده است. او در بخشی از کتاب خاطراتش راجع به کاخ آپادانای شوش می‌نویسد: «دیروز گاو سنگی بزرگی را که در روز‌های اخیر پیدا شده است، با تأسف تماشا می‌کردم. حدود دوازده هزار کیلو وزن دارد! تکان دادن چنین تودهٔ عظیمی [و بردنش به فرانسه] غیرممکن است. بالأخره نتوانستم به خشم خود مسلط شوم، پتکی به دست گرفتم و به جان حیوان سنگی افتادم. ضرباتی وحشیانه به او زدم.
 
سر ستون در نتیجه ضربات پتک مثل میوهٔ رسیده از هم شکافت...» و تا به آخر. اعتراف به این‌گونه اعمال، نشان می‌دهد که آن‌ها، خود را صاحب همه‌چیز می‌دیدند و لزومی به پاسخ‌گویی به هیچ‌کس را احساس نمی‌کردند. به این فهرست اضافه کنید، «هنری لایارد»، «فلاندن»، «کست»، «شیندلر»، «ارنست هرتسفلد»، «اشمیت»، «رابرت کرپوتر» و جمع بی‌شماری از این اسم‌ها، که آدم‌های معروفی بودند و ظل عنایات سلطنتی و برای مقداری پول، هرکدام تیشه‌ای به ریشه‌های فرهنگ این مملکت زده‌اند. ولی لابه‌لای این آدم‌ها بوده‌اند کسانی که به امید نقش‌های بدیع، رنگ‌های زنده و داستان‌ها و افسانه‌های پر از دیو و پری این ملت، به ایران سفر کرده‌اند. از جمله آن‌ها می‌شود «ادوین لرد ویکس» آمریکایی را نام برد.
 
او بین سال‌های ۱۲۵۹ تا ۱۲۷۱ خورشیدی -۱۸۸۰ تا ۱۸۹۲ میلادی- از طریق دریا به هند و از طریق راه‌های زمینی به ایران و مراکش و عربستان و دیگر ممالک سفر کرد. نتایج این سفر را در آثار نقاشی‌اش از فرهنگ‌های متفاوت، می‌شود دید.
 
او در سال ۱۲۷۵ خورشیدی -۱۸۹۶ میلادی- در نیویورک، از مسافرت‌ها و ماجراجویی‌هایش کتابی با عنوان «دریای سیاه تا ایران و هندوستان» نوشت. متأسفانه نتوانستم نسخه‌ای از این کتاب به دست بیاورم. بی‌شک شرح مسافرت‌ها و تعریف آن روزگاران از دید یک هنرمند غربی خالی از لطف نمی‌بود. به هر حال او نقاشی چیره‌دست بود که از پنجره کارهایش می‌توان ایران را پررنگ و پرنور تماشا کرد. لرد ویکس، مناظر بکر و بدیعی از ایران و ایرانی، در کوچه و برزن‌ها و طبیعت کشیده است.

او نقاشی رئالیستی بود که بیشتر در رنگ گذاری‌هایش به نقاشان امپرسیونیسم شباهت داشت. به نور و رنگ‌های خالص علاقه‌مند بود و همه‌چیز را در سایه روشن‌ها می‌دید. برخی از آثار لرد ویکس، به خوبی نشان دهنده نوع و سبک پوشش و فرهنگ مردمان آن زمان ایران است. گویی نقاش با خیال راحت جایی در بازار نشسته است و آمد و شد آدم‌ها را می‌بیند و همان را برای بیننده تصویر می‌کند. یا بین چمن‌ها، زیر سایه درختان ایستاده و تصویر مردان نشسته زیر آفتاب، جلوی قله آرارات را می‌کشد. تصاویری که به شدت زنده و خوش‌رنگ و لعاب خلق شده‌اند. لرد ویکس، هم‌دوره کمال‌الملک، نقاش چیره‌دست ایرانی بوده است و احتمالا با یکدیگر ملاقاتی هم داشته‌اند، چون ردپای نقاش بزرگ ایرانی را در کارهایش می‌توان تشخیص داد. او صرفا به دلیل فرنگی بودنش، مورد تفقد و توجه پادشاه و درباریان آن زمان ایران بوده است. ولی برای ما هنوز هم معلوم نیست که به راستی هدفش از این سفر‌ها چه بوده است.

اما می‌توان گفت‌: اگرچه مورد توجه دربار بوده است، ولی آثارش حول محور مردم و آداب و رسوم آن‌ها می‌چرخد. برای او، آن‌قدر که کشیدن مردم و رفتار و سکناتشان و آداب و رسومشان جذاب بوده است، درباریان و دیگر آدم‌ها جذابیتی نداشته‌اند. او در سال ۱۲۸۲ در سن شصت‌ویک سالگی در پاریس از دنیا رفت و بعد از خودش گنجینه‌ای از آثاری شگفت‌انگیز را به جا گذاشت. گنجینه‌ای از رفتار مردمان آن دوران پیش چشم نقاش فرنگی.
 
 
سیسشیسشی سیسشیسشی سیسشیسشی سیسشیسشی سیسشیسشی سیسشیسشی سیسشیسشی
گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->