«خوش نمک» با مجریان جدید به شبکه نسیم بازگشت حمایت وزیر فرهنگ و ارشاد از ساخت فیلم سینمایی در خصوص امام رضا (ع) + فیلم موزیک ویدئوی جدید «فرزاد فرزین» برای سریال «قطب شمال» + فیلم مردم نامزد‌های نشان فردوسی را انتخاب کنند بهترین سریال ایرانی شبکه نمایش خانگی معرفی شد + آمار آمار فروش نمایش‌های روی صحنه تئاتر مشهد در هفته‌ای که گذشت (۸ اردیبهشت ۱۴۰۳) تقدیر از ژاله علو در «شب کارگردان» فصل دوم سریال لایواکشن «وان پیس» (One piece) در دست ساخت است + جزئیات جدیدترین حواشی فیلم «بی‌بدن» | شکایت به دلیل سکانس‌های ملتهب چشم به راه افعی واقعی | نگاهی به سریال «افعی تهران» ساخته سامان مقدم نسلی آگاه بدون خلاقیت | کارشناسان درباره ویژگی‌های طراحان گرافیک جوان می‌گویند مروری بر پرفروش‌های کتاب در مشهد (۸ اردیبهشت ۱۴۰۳) نگاهی اجمالی بر تاریخچه هنر گرافیک در ایران و جهان به‌مناسبت روز جهانی گرافیست دلیل پخش نشدن برنامه «هفت» چه بود؟ اعضای کارگروه «حکیم طوس» معرفی شدند
سرخط خبرها

زندگی «میرزاده عشقی» در کتاب «ماه غمگین، ماه سرخ»

  • کد خبر: ۵۷۰۰۸
  • ۱۰ بهمن ۱۳۹۹ - ۱۷:۴۰
زندگی «میرزاده عشقی» در کتاب «ماه غمگین، ماه سرخ»
جولایی پس از «شکوفه‌های عناب» به دنبال سوژه‌ای مشابه می‌رود، آن هم روایتی از ۵ روز آخر زندگی میرزاده عشقی. داستان با خوابی شوم آغاز می‌شود که شاعر آزادی دیده است. خوابی که همه وجودش را آشفته کرده است و قصد دارد سفری جدید آغاز کند.
امید حسینی نژاد | شهرآرانیوز - میرزاده عشقی، شاعر و روزنامه نگار اواخر دوره قاجار، از جمله شخصیت‌هایی است که در زندگی کوتاه خود تنش‌های زیادی را تجربه کرده بود. با درگرفتن جنگ جهانی اول در ۱۲۹۳خورشیدی، زمانی که ۲۰ سال داشت، با تشویق یکی از بستگان خود، محمد مردوخ کردستانی، در همدان روزنامه‌ای با نام «نامه عشقی» را راه انداخت. سپس روزنامه «قرن بیستم» را منتشر کرد که به گفته او در زمان انتشارش فقط ۲ مشترک داشت. عشقی در واکنش به اتفاقات سیاسی مهم دوران خود همیشه واکنش‌های تندی نشان می‌داد. همو در جریان قرارداد۱۹۱۹ وثوق الدوله که مضمون آن نفوذ زیاد انگلیس در حکومت مرکزی ایران بود، به تبلیغ و تهییج و سخنرانی‌های تند پرداخت. از جمله، شعری با عنوان «به نام عشق وطن» سرود.
 
روزنامه قرن بیستم، چون بیشتر، مقالات و اشعار تند انقلابی و انتقادی عشقی را شامل می‌شد، بار‌ها از طرف هیئت حاکمه، شماره‌های آن توقیف و ادامه کار روزنامه به کلی متوقف و تعطیل می‌شد، اما عشقی با سرسختی توانست تا هنگام مرگش چاپ این روزنامه را ادامه دهد و تا آن هنگام ۲۳شماره از آن منتشر شده بود. آخرین مقالات عشقی به گونه‌ای تند و کوبنده بود که به باور بسیاری، همین به قتل او منجر شد. روزنامه قرن بیستم در روز‌های پیش از مرگ عشقی توقیف و نسخه‌های آن به وسیله شهربانی جمع آوری شد.

سعید نفیسی یکی از کسانی است که عشقی را دیده بود و در یکی از تک نگاری هایش ویژگی‌های بارز شخصیتی او را به تصویر کشیده بود. از منظر سعید نفیسی، میرزاده عشقی با «صاحبان قدرت» نمی‌جوشید و گردن فرازی می‌کرد، اما درباره افرادی که به او نزدیک بودند فروتن بود.
 
همین نگاه او سبب شد تا قدرت حاکمه به این نتیجه برسد که او را از سر راه بردارد. هنگامی که او ۳۱ سال بیشتر نداشت، در خانه اش هدف ترور مخالفان خود قرار گرفت و پرونده پرفرازونشیب زندگی او برای همیشه بسته شد.

 

روایتی خلاقانه از زندگی عشقی

جولایی پس از «شکوفه‌های عناب» به دنبال سوژه‌ای مشابه می‌رود، آن هم روایتی از ۵ روز آخر زندگی میرزاده عشقی. داستان با خوابی شوم آغاز می‌شود که شاعر آزادی دیده است. خوابی که همه وجودش را آشفته کرده است و قصد دارد سفری جدید آغاز کند. در ادامه بریده‌هایی از این رمان را بخوانید.

شاعر/ ساعت ۷ صبح

چند لحظه از نوشتن می‌ماند. در فکر می‌رود: فایده این نوشته‌ها چیست؟ چه کسی آن‌ها را خواهد خواند؟ بود و نبود من برای چند نفر اهمیت دارد؟

نوشته: «سرگذشت من چندان پرلطف نیست. مثل کرورکرور آدمی که پا گذاشته اند روی این خاک و چند گامی می‌پیمایند و دوباره در خاک فرومی روند، من هم جایی به دنیا آمدم و جایی از دنیا خواهم رفت.»
فکر می‌کند: شاید در همین خانه، در همین محله و -این یکی را با اطمینان می‌گویم- در همین شهر خواهم مُرد. به یاد خوابی می‌افتد که شب قبل دیده، خوابی عجیب که او را مسخر کرده و تکان داده است. بهتر نیست وصیت نامه خود را بنویسد؟ اما او ماتَرکی ندارد که برای کسی بگذارد، جز این چند تکه قالی نخ نما و مقداری مس وطِس و چند دست لباس. نه طلبی از مردم دنیا و نه بدهی‌ای به آن ها، اما از خود دنیا طلب بسیار دارد... آرزو‌های برنیامده.

 

حوالی ساعت ۴:۳۰ دقیقه

بعدازظهر، آخرین نفرات به سوی توده‌ای گِل که عشقی زیر آن خفته است، فاتحه‌ای می‌خوانند و کم کم متفرق می‌شوند. یک ساعت بعد قبرستان خالی است. عده‌ای به خانه می‌روند و عده‌ای هنوز در خیابان‌ها هستند و بر مسببان این واقعه، نظمیه و سردارسپه لعنت می‌فرستند. غروب با دلی پُر به خانه می‌روند، شام می‌خورند و می‌خوابند.

فردا گروهی از آن‌ها ماجرا را از یاد برده اند، گروهی دیگر ماجرا برایشان کم رنگ شده و باقی تا مدت‌ها با تأسف از سرنوشت شاعر یاد می‌کنند. روز‌های آینده، این واقعه در گوشه‌ای از ذهن آن‌ها به صورت خاطره‌ای دردناک باقی خواهد ماند.

عشقی درحال مرگ به ملک الشعرای بهار می‌گوید: «می دانم که می‌میرم، رسوایشان کن. به همه بگو چه کسانی مرا کشتند...»


جولایی، راوی تاریخ در فراخنای داستان

رضا جولایی، داستان نویس پرکار زمان ما، در آثار متعددش تاریخ را به شیوه‌ای جذاب و خلاقانه به تصویر کشیده است. در «سوءقصد به ذات همایونی» به سراغ ترور محمدعلی شاه در دوران اول مشروطه رفته است و در «شب ظلمانی یلدا»، جنگ‌های ایران و روسیه را در مرکز اثر قرار داده است. «قصه‌های سیماب و کیمیای جان» و یک پرونده کهنه هم هر ۲ در بستری تاریخی اتفاق می‌افتند. جولایی آدم‌ها را در معرض اتفاق‌های تاریخی قرار می‌دهد و به آن‌ها نگاه می‌کند. شخصیت‌هایی تخیلی در کنار شخصیت‌هایی تاریخی، در کوران حوادثی که در گذشته پرماجرای این سرزمین اتفاق افتاده است قرار می‌گیرند. همو در «شکوفه‌های عناب» که به زندگی میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل پرداخته، با ۳ روایتی جذاب، تاریخ زندگی پرفرازونشیب این روزنامه نگار دغدغه‌مند دوره قاجار را خلاقانه روایت کرده است. نکته مهمی که آثار جولایی را خواندنی‌تر می‌کند، نثر فاخر قاجاری اوست. شما با خواندن این نثر گمان می‌کنید که نثری به جامانده از آن دوره را می‌خوانید.
 
 
نگاهی به کتاب من و آدولف هیتلر (زندگی عاشقانه پیشوا)
 
 
 
گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->