سرخط خبرها

نسیم دوستی در قطعه‌ای از بهشت

  • کد خبر: ۳۲۳۲۲
  • ۱۰ تير ۱۳۹۹ - ۱۰:۵۴
نسیم دوستی در قطعه‌ای از بهشت
خرده روایت‌هایی از مراسم وداع با پیکر نسیم افغانی و ارادت مشهدی‌ها به این شهید
فرزانه شهامت/ شهرآرانیوز - ۹ تیر ۹۹، ساعت ۷:۳۰، فرودگاه شهید هاشمی نژاد برای استقبال از مهمانمان به پاویون فرودگاه، هدایت می‌شویم. هرچه باشد، مهمان ویژه پذیرایی ویژه می‌طلبد. به گیت ورودی نرسیده، مسئول هماهنگی مراسم به پیشوازمان می‌آید و می‌پرسد: از کجا تشریف آورده اید. وقتی نام روزنامه شهرآرا را می‌شنود، کارت تردد ویژه خبرنگاران، منقوش به تصویری از شهیدآوینی را می‌دهد و به واحد بازرسی خواهران، هدایتمان می‌کند.
محوطه پاویون، شلوغ است. هرکسی خودش را طوری سرگرم کرده است. برخی ایستاده و برخی نشسته، آمدن مهمان عزیز را انتظار می‌کشند. جدای از تعدد سبزپوشان سپاه، یکی دو روحانی و چند خانم از خانواده شهدای فاطمیون، درمیان جمعیت متمایزند. عکاسان مهیای آماده کردن دوربین و ثبت تصاویر مراسم هستند. گروه استقبال نظامی هم برای آخرین بار، تمرین می‌کند.
آشنایی ما -که برای خوشامدگویی اینجا جمع شده ایم- با کسی که ما را بهتر از خودمان می‌شناسد، در یک هفته خلاصه می‌شود. پیش از آن، نه عکسش را دیده بودیم و نه حتی می‌دانستیم که «نسیم» می‌تواند اسم پسر باشد. راستش ما سرگرم روزمر گی هایمان بودیم که خبر رسید کاروانی از فرزندان میهن با سلام وصلوات، به کشور برگشته اند. حضور «نسیم افغانی» درمیان شهدای تازه تفحص شده، یک معنی روشن داشت؛ اینکه او کاری به خط کشی مرز‌ها نداشته است. در ذهن او فقط یک مرز وجود داشته و آن، مرز میان حق و باطل بوده است. همین کافی بود تا جانش را کف دست بگیرد و عازم جنگی تحمیل شده بر ایران اسلامی شود، بدون انتظار شنیدن آفرین‌های مادی و معنوی از این و آن.
همین بود که دیروز هشتگ #نسیم_دوستی بین کاربران فضای مجازی ترند شود. یکی از کاربران در همین باره در توئیتر نوشته بود: «نسیم افغان برای اسلام و خدا شهید شد.» یا کاربر دیگری نوشت: «دیگر نسیم و نسیم‌های افغان را در دل‌های مستضعفان افغان و ایران باید جستجو کرد؛ شهامت، دلاوری و شجاعتشان قابل تحسین بود.»
۴۵ دقیقه‌ای می‌گذرد. با وجود سرپا ایستادن در آفتاب، رد خستگی در چهره کسی پیدا نیست. سرهنگ پاسدار محمد احراری، رئیس کمیته جست وجوی مفقودین نیرو‌های مسلح خراسان رضوی، بلندگو دست گرفته است و از حضار می‌خواهد که فاصله اجتماعی را رعایت کنند. توزیع ماسک که تمام می‌شود، نوبت به تقسیم شاخه‌های گلایل سفید می‌رسد. معاون امور زائران استانداری، فرماندار و شهردار مشهد و فرمانده قرارگاه ثامن الائمه (ع) درمیان جمعیت دیده می‌شوند.
نوجوانی با لباس محلی افغانستانی در صف نخست استقبال کنندگان ایستاده است. می‌گوید نامش محمدحسین شهبازی است. سه چهار سالی از شهادت برادرش، خیرا...، در جنگ سوریه می‌گذرد. او جزو شهدای فاطمیون بوده است. محمدحسین مختصر می‌گوید آمده است تا برای نسیم، برادری کند؛ نیتی که به تعداد خواهران و مادران شهدای حاضر در مراسم، تکثیر می‌شود.
خودروی بهداری سپاه، در انتهای محوطه توقف می‌کند. سکوت یک باره جمعیت و منظم شدن صف‌ها می‌گوید که مهمانمان از راه رسیده است.
گروه نظامی، مارش می‌نوازد. تابوت «نسیم»، روی دوش چهار نفر به سمت چپ جایگاه می‌آید. نظامیانی که لابه لای جمعیت ایستاده اند، به روح او و بقایای پیکرش ادای احترام می‌کنند. تابوت به خانواده شهدای فاطمیون که می‌رسد، صدای تقاضای خانم‌ها بلند می‌شود: «بگذارید چند دقیقه زیارت کنیم.» هق هق گریه از میان جمعیت بلند می‌شود. داغ‌ها تازه شده است. شاخه‌های گل، روی تابوت ریخته می‌شود. صدای گریه‌های سراسردلتنگیِ مادر شهید رضا اسماعیلی -از شهدای فاطمیون- از بقیه بلندتر است: «من مادر رضا هستم. سلامم را به پسر سربریده ام برسان.» برای مادر، صندلی می‌آورند تا در آرامش با «نسیم» نجوا کند.
«اللهم ارزقنی شفاعه الحسین یوم الورود...» زیارت عاشورا به انتها رسیده است. تعدادی از اعضای شورای تامین استان، ایستاده درکنار تابوت، زیارت را زمزمه کرده اند. یکی از فرماندهان سپاه سر را بر روی تابوت گذاشته است و با چشم‌هایی به اشک نشسته، با شهید راز دل می‌گوید.
سرکنسول افغانستان جلوی دوربین رفته است و از برگزاری مراسم و ادای احترام به ساحت شهید، قدردانی می‌کند.
«نسیم افغانی» به پیوند‌های ناتمام و ناگسستنی ایران و افغانستان افزوده می‌شود.
ساعت ۱۸:۰۵، حرم مطهر، صحن آزادی
برای حضور در مراسم وداع با پیکر شهید، به رواق امام خمینی (ره) دعوت شده‌ایم. خدام اجازه ورود نمی‌دهند. برایشان کارت خبرنگاری اعتبار ندارد. می‌گویند برای ورود، کارت دعوت ویژه لازم است که نداریم. به رابط خبری‌مان در قرارگاه زنگ می‌زنیم و او به روابط‌عمومی آستان قدس.
هماهنگی یک ربع ساعت طول می‌کشد و درنهایت اذن ورود ظاهری را از خدام و اجازه حقیقی را از شهید می‌گیریم.
رواق امام (ره) خلوت است. می‌دانیم که خیلی‌ها آرزوی حضور در مراسم دارند، اما کرونا مسئولان مراسم را به رعایت نکات بهداشتی ناگزیر کرده است.
قالی‌های ۲ در ۳، با فاصله‌های ۲ متر از یکدیگر پهن شده است. خدام تأکید می‌کنند روی هر قالی نباید بیش از ۲ نفر، آن هم با فاصله، بنشینند.
چند دقیقه بعد، با ورود پیکر شهید، مراسم آغاز می‌شود.
حجت‌الاسلام علیرضا پناهیان پشت تریبون رفته است و از حیات مطلق شهدا و استمرار اثرگذاری‌شان بر جهان می‌گوید.
تا شعرا در وصف شهید شعر بخوانند، فرصت را برای گفتگو با تعدادی از میهمانان محدود این مراسم غنیمت می‌شماریم. هرکدام برای دعوت به این مراسم قصه‌ای دارند.
آمنه احمدی، ۳۹ساله، اهل افغانستان و ساکن اصفهان است. سفرش به مشهد با آمدن «نسیم» هم‌زمان شده است. می‌گوید شنیده است که شهید، خانواده ندارد و نیت کرده هرطور شده است، خودش را به مراسم برساند. صبح هم حرم آمده، اما دلش بار نداده است که زیر نیتش بزند و امروز عصر با پیکر شهید وداع نکند.
کارت دعوت هم از جایی که درست نمی‌داند کجاست، برایش جور، و توفیق حضور میسر شده است. وقتی به این فکر می‌کند که شهید به او عنایت کرده و افتخار حضور در مراسمش را داده است، دست و تسبیح سیاه‌رنگ لابه‌لای انگشتانش را به نشانه شکرگزاری به سمت آسمان می‌برد.
آمنه اشک‌های پدرش هنگام سخنرانی‌های رهبر معظم انقلاب را بار‌ها دیده است و می‌داند این اشک‌ها معنی‌ای جز عشق به خدا و اسلام ندارد. او می‌گوید برایش افغانستانی و ایرانی هیچ توفیری ندارد و حتی لحظه‌ای به این فکر نکرده است که چرا مجاهدان هم‌وطنش در جنگ ایران اسلامی با بعثی‌ها جان‌فشانی کردند.
آرزوی او در چند جمله خلاصه می‌شود: فرج امام زمان (عج) و رخت بستن کرونا از دنیا.
دیگر میهمان مراسم، بانویی اهل سنندج و شصت‌وچندساله است. نامی از خودش به زبان نمی‌آورد. همین‌قدر می‌گوید که با ۲۰۰۰ شهیدی که آتش جنگ تحمیلی از روستای سرشاباد گرفته است، معنی داغ دیدن را خوب می‌فهمد.
تفاوت گویش‌ها، درک سؤالات ما را برای او و فهمیدن پاسخ‌هایش را برای ما دشوار کرده است.
شرکت در مراسم وداع شهید، مانند یک خوشی بی‌هوا، روزی‌اش شده است: «در صحن سقاخانه ایستاده بودم که شنیدم دارند شهیدی را تشییع می‌کنند. آمدم دم در رواق امام (ره) ایستادم. یکی از خدام آقا نزدیکمان آمد و ۲ کارت دعوت به من و شوهر جانبازم داد. الهی شکر که قسمتمان شد.» قربان‌صدقه امام رضا (ع) و شهیدی می‌رود که حتی نامش را نمی‌داند و چشم‌های خیس از اشک‌های سرخوشانه‌اش را لابه‌لای چادر نمازش پنهان می‌کند.
«شهید، شهید است دیگر. ایرانی، افغانستانی یا هر جای دیگر، چه فرقی دارد؟!»
زهره عبدی، از همشهریانمان، این‌طور فکر می‌کند. سی‌ساله است و عاشق شهادت، حتی اگر به قیمت فراق عزیزانش تمام شود. دلیل حضورش در مراسم نیز در همین عشق خلاصه می‌شود. رضایت دادن برای حضور شوهرش در جبهه سوریه را به‌عنوان نشانه راست بودن ادعایش مطرح می‌کند. میثم، فرزند خردسالش، را در آغوش می‌فشارد و آرزو می‌کند دعای شهید در حق او و خانواده‌اش مستجاب شود و آن دنیا که محتاج دستگیری خواهد شد، دست‌هایش از عنایت «نسیم» خالی نماند.
چیزی به اذان مغرب نمانده است. رضا شفیعی اهل تهران است و برای رفتن عجله دارد. کوتاه می‌گوید که سفرش به مشهد را به دلیل حضور در مراسم وداع با شهید جابه‌جا کرده است. کارت دعوت را هم با اصرار به خدام آقا گیر آورده است. از ته دل می‌خندد و از عنایت‌های بی‌شمار آقا می‌گوید. حضور در مراسم شهید غریب را یکی از همان عنایت‌ها می‌داند.
خواندن نماز بر پیکر نسیم، پایان‌بخش مراسم است. مردمی که حالا با اطمینان می‌شود گفت از هر قشری در میانشان حضور دارند، پیکر شهید را بدرقه می‌کنند، به امید دیدار در قیامت.
نسیم دوستی در قطعه‌ای از بهشت
رزم پابرهنه
محمدرضا موفق
هم‌رزم شهید
بنده با شهید نسیم افغانی چهار ماه کامل که به فروردین سال۶۲ منتهی شد، در گردان سیف‌ا... هم‌سنگر بودیم.
او در کنار من به شهادت رسید. نسیم، داستان زندگی و نحوه شهادت خانواده‌اش توسط شوروی را برایم گفته بود. آن‌طور که برایم تعریف کرد، سال ۵۷ و پس از شهادت خانواده‌اش به ایران می‌آید و با شروع جنگ تحمیلی به جبهه می‌رود.
نسیم، آدم ترسویی نبود و با اعتقاد و باور عمیق در مقابل دشمنان ایران ایستاد. او به‌جز
والفجر یک، در عملیات‌های دیگری مثل محرم و فتح خرمشهر هم حضور داشت. در ۲۲ فروردین سال ۶۲، حین عملیات والفجر یک، پس از اصابت خمپاره مجروح شدم. گمانم نسیم فردای همان روز یعنی ۲۳ فروردین شهادت را به دست آورد. ما مجبور شدیم محور را تخلیه کنیم؛ به همین دلیل پیکرش در محور ماند.
خاطراتش را فراموش نمی‌کنم و اینکه در مانور‌ها و عملیات، به جای پوشیدن پوتین، پابرهنه رزم می‌کرد. وقتی خبر پیدا شدن پیکرش منتشر شد، مادرم تماس گرفت و گفت: شهیدی که همیشه خاطراتش را برایمان تعریف می‌کردی، پیدا شده است.
منبع: مشرق

رفتنی بی‌بازگشت
سیدهاشم عطاری
هم‌رزم شهید
بنده و شهید نسیم افغانی در مقطعی سه‌ماهه، در دو عملیات والفجر مقدماتی و والفجر یک هم‌رزم بودیم. من آن موقع پانزده‌ساله و تک‌تیرانداز دسته بودم و نسیم، سی‌ویک‌ساله و آرپی‌جی‌زن.
مهم‌ترین ویژگی‌های اخلاقی او، شوخ‌طبعی و خوش‌برخوردی‌اش بود. به اضافه این موارد، شجاعت، ویژگی منحصربه‌فردی است که تمام هم‌رزمانش از او به یاد دارند؛ خصیصه‌ای که آرپی‌جی‌زن‌ها عموما از آن برخوردار هستند. وظیفه آن‌ها این‌طور ایجاب می‌کند که جلو بروند و تانک‌های دشمن را هدف بگیرند. به قاعده به‌دلیل در تیررس بودن، احتمال اینکه قناصه‌زن‌ها آن‌ها را هدف بگیرند، زیاد است. قرار گرفتن در چنین موقعیتی، به شهامت بسیاری نیاز دارد که نسیم به آن شهره بود، حتی پیش از پذیرش این مسئولیت. بخشی از این ویژگی را محصول شرایط زیستِ ملت افغانستان می‌دانم. آن‌ها سال‌ها با دشمنانی، چون شوروی، آمریکا، طالبان و داعش در جنگ بوده‌اند و با روحیه شجاعت و سلحشوری بار آمده‌اند.
نسیم یکی از دو نفری بود که ازسوی شهیدآخوندی، فرمانده گردان سیف‌ا...، برای خاموش کردن آتش دشمن انتخاب شد. آن‌ها جلو رفتند و دیگر بازنگشتند.
منبع: مشرق
گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->