وزیر نیرو: تعمیرات نیروگاه‌ها تا نیمه اردیبهشت پایان می‌یابد افزایش ۱۰ درصدی مصرف برق در خراسان رضوی در سال گذشته تعطیل شدن روز پنجشنبه چه پیامد‌هایی دارد؟ قیمت محصولات سایپا و ایران خودرو در بازار امروز (۷ اردیبهشت ۱۴۰۳) لکوموتیو قطار ترانزیتی افغانستان-ترکیه توقیف شد! بیانات رهبر معظم انقلاب در حوزه امنیت شغلی کارگران مهم‌ترین مطالبه جامعه کارگری است وزیر اقتصاد در مشهد: جهش تولید در مناطق آزاد و ویژه اقتصادی نیازمند اجرای طرح‌های تحولی است اسماعیلی با اشاره به مطالبه‌های مقام معظم رهبری از مسئولان در دیدار با کارگران: مجلس پیگیر تامین امنیت شغلی کارگران است تامین امنیت شغلی کارگران؛ تذکر همه ساله رهبر معظم انقلاب به مسئولان افزایش حقوق‌ها مطابق قانون و هزینه‌های سبد خانوار نیست | حقوق‌ها نیاز به اصلاح دارد سازوکار مجلس برای ساماندهی بازار املاک + اینفوگرافی مصوبه کارت بانکی این ۶ بانک حذف می‌شوند + جزئیات زمان عرضه گسترده نوبرانه‌های بهاری در بازار اعلام شد | جدیدترین قیمت ملون، طالبی، توت فرنگی، سیب و موز را ببینید پلمب یک آتلیه عکاسی در مشهد (۶ اردیبهشت ۱۴۰۳) راه‌های شناسایی لاستیک، روغن و فیلتر تقلبی خودرو یک راه بسیار ساده برای دریافت سود سهام عدالت بیانات مقام معظم رهبری حرف دل همه کارگران بود بنزین سوپر امروز در کدام جایگاه‌های مشهد توزیع می‌شود؟ (۶ اردیبهشت ۱۴۰۳) امتیاز ۶۰۰ میلیون تومانی برای دارندگان کارت ملی! نمک‌هایی که کاش نم نمک کم شوند! دلار وارد کانال ۶۲ هزار تومان شد (۶ اردیبهشت ۱۴۰۳) اختصاص بسته‌های ویژه مادران باردار به ۸۲۵ هزار خانوار خراسان رضوی افزایش ۴۸ درصدی واردات قهوه به کشور زمان برگزاری مزایده جدید شمش طلا اعلام شد+ جزئیات متوسط قیمت کالاهای خوراکی منتخب در مناطق شهری کشور
سرخط خبرها

روایتی از نوجوانانی که لذت فراغت از تحصیل را با مشاغل تابستانی کامل می‌کنند

  • کد خبر: ۱۱۸۶۳۸
  • ۰۴ مرداد ۱۴۰۱ - ۱۲:۰۳
روایتی از نوجوانانی که لذت فراغت از تحصیل را با مشاغل تابستانی کامل می‌کنند
روایت‌هایی که در ادامه می‌خوانید نمونه‌هایی کوچک از کسانی است که طور دیگری فکر می‌کنند و در عین تمکن مالی، به مشاغل تابستانه نوجوانان نگاه تربیتی دارند؛ درست مثل قدیم‌ها و نظام استاد‌شاگردی که آن را مانند خیلی از داشته‌هایمان به راحتی از دست دادیم.

فرزانه شهامت | شهرآرانیوز؛ «بچه‌ام از این سن برود سر کار که چه؟ ۹ ماه مدرسه رفته، بگذار سه ماه هم استراحت کند. مگر ما محتاج چندرغاز درآمد او هستیم؟ آن وقت مردم چه می‌گویند؟»

بقیه صحبت‌هایشان توی همین مایه‌هاست. از والدینی می‌گوییم که تعطیلی تابستانه و فراغت فرزندانشان از مدرسه را با استراحت مطلق اشتباه گرفته‌اند. نهایتش این است که نوجوانشان را به کلاس زبان یا سرگرمی‌هایی بفرستند که خودشان هم می‌دانند سرگرمی است، نه چیزی بیش از این. برای آینده شغلی‌شان هم «حالا ببینیم چه می‌شود، کو تا آن موقع، اول برود دانشگاه بعد کارش را هم انتخاب می‌کند» و چیز‌هایی از این دست تحویل می‌دهند. نتیجه دیدگاه یادشده می‌شود انبوه دانش‌آموختگان بیکاری که به گواه کارشناسان حداقل‌های آشنایی با بازار کار را ندارند و به دلیل بالا رفتن سن تجربه‌ها برایشان گران تمام می‌شود.

روایت‌هایی که در ادامه می‌خوانید نمونه‌هایی کوچک از کسانی است که طور دیگری فکر می‌کنند و در عین تمکن مالی، به مشاغل تابستانه نوجوانان نگاه تربیتی دارند؛ درست مثل قدیم‌ها و نظام استاد‌شاگردی که آن را مانند خیلی از داشته‌هایمان به راحتی از دست دادیم.

هم کار، هم درس

اگر کسی رفتار‌های پخته محمدحسن را ببیند، باور نمی‌کند که او فقط سیزده سال داشته باشد. الان که تابستان است، صبح و عصر و در سال تحصیلی، بعد از مدرسه در یکی از عمده‌فروشی‌های موادغذایی کار می‌کند. به سراغ پدرش می‌رویم و اولین سؤالی که از او می‌پرسیم وضعیت تحصیلی محمدحسن است.

«درس‌هایش خوب است. امسال که کلاس هشتم را تمام کرد، معدلش شد نوزده و خرده‌ای. معلم‌ها خیلی از او راضی‌اند. تکالیفش را مرتب انجام می‌دهد و به بهانه کار از مدرسه غایب نمی‌شود.» متعجب از این هماهنگی بین کار و درس، از جواد آقا که کارمند مجموعه‌ای فرهنگی است می‌پرسیم چطور ممکن است پدر، نظم فرزندش را مدیون اشتغال او می‌داند و می‌گوید: با برنامه‌ریزی. قبلا همیشه سرش توی گوشی بود، اما الان تلفن همراه شیکش را حتی سر کار نمی‌برد. در ایام مدرسه، وقتی که شب‌ها کارش تمام می‌شود، بلافاصله می‌نشیند پای درس‌هایش. صبح زود هم یکی دو ساعت مطالعه می‌کند راستی، پسرم کلاس نویسندگی هم می‌رود.

اینکه چقدر به امنیت محیط کار فرزندش اطمینان دارد سؤال دیگری است که جواد آقا با خاطرجمعی جواب می‌دهد: صاحب‌کارش از هم‌محله‌ای‌های خودمان است و اهل حلال و حرام. اذان که می‌شود مغازه را می‌بندند و با هم می‌روند مسجد. سرشان شلوغ باشد توی مغازه سجاده پهن می‌کنند و نماز می‌خوانند. محمدحسن به خاطر حال‌و‌هوای خانواده زمینه مذهبی داشت و با رفتار صاحب‌کارش، این‌ها تثبیت شده است. با‌این‌حال فقط به اعتماد صاحب‌کارش بچه‌ام را رها نکرده ام. به محمدحسن یاد داده ام حواسش به حرف‌های نابجا، شوخی‌های نامتعارف و رفتار‌های غیرعادی باشد. به شما سربسته گفتم، ولی برای پسرم ماجرا را باز کردم.

وقتی از حقوق ماهانه محمدحسن می‌پرسیم، پدر به «کمتر از ۲ میلیون تومان» اشاره می‌کند. با عینک اقتصادی که به ماجرا نگاه کنیم، فشار کار و تحصیل هم‌زمان محمدحسن با دستمزدی که می‌گیرد، چندان معنادار به نظر نمی‌رسد. جوادآقا تأکید می‌کند که نه خانواده‌اش در تنگنای مالی است و نه «پول‌توجیبی» را از محمدحسن دریغ کرده است. «انتخاب خودش بود. من فقط از بچگی به او یاد دادم باید روی پای خودش بایستد. بعد این فروشگاه را انتخاب کرد. خودش رفته بود با صاحب‌کار فعلی‌اش صحبت کرده بود. اعتماد به نفس، دقت، آداب معاشرت و جنس دغدغه‌هایش قابل مقایسه با قبل نیست. الان کلی برای خودش پس‌انداز کرده است و حساب‌شده خرج می‌کند. روضه داشتیم، هزینه روضه‌خوان و میوه‌های مراسم را تقبل کرد و هر کار کردیم قبول نکرد که پولش را بگیرد.»

روش تربیتی جواد‌آقا وقتی بیشتر برایمان جا می‌افتد که از سبک تربیتی پدر می‌گوید؛ «پدرم حجره فرش‌فروشی داشت. دستش به دهنش می‌رسید، ولی این‌ها مانع کار کردن نبود. اگر در مغازه پدرم کار بود، انجام می‌دادم و مدتی که کاری نبود، می‌رفتم سر کار‌های دیگر. الان تجربه بنایی، گل‌دوزی، دیسک‌کلاژ، سیم‌پیچی موتور و سیم‌کشی ساختمان را دارم. در حین همین کار کردن‌ها فهمیدم کیسه سیب‌زمینی و برنج گوشه زیرزمین خود‌به‌خود شارژ نمی‌شود. فهمیدم پول حلال درآوردن زحمت دارد. این‌ها باعث شد احترام بابا برایم بیشتر شود؛ همان‌طور‌که احترام محمدحسن به من مضاعف شده است.»

تجربه‌های کوچک از دنیای بزرگ‌سالی

خداحافظی با دغدغه‌های کودکانه

قرارمان می‌شود حوالی ساعت ۲ بعد از ظهر. حواسمان از آزار گرمای این ساعت از روز، خیلی زود پرت می‌شود وقتی با چهره‌های جدی و حرف‌های جدی‌تر سجاد و محمد رو‌به‌رو می‌شویم. اینجا یکی از فروشگاه‌های چادر‌دوزی در خیابان رسالت است، راسته‌ای معروف که در آن، فروشگاه‌های متعددی ملزومات سفر را می‌فروشند، از صندلی‌های تاشو گرفته تا پشه‌بند، چادر‌های مسافرتی و‌.... سجاد و محمد نسبت فامیلی دارند. هر دو تقریبا شانزده ساله‌اند و هر دو در هنرستان درس می‌خوانند. به جز جواب‌های مشابهی که به سؤالاتمان می‌دهند، مشابهت‌های دیگری هم دارند. مثلا اینکه هر دو از هفت هشت‌سالگی، هر تابستان را می‌آمدند اینجا سرکار. رضا استادکار جوان این مغازه با خنده می‌گوید: مادرهایشان با اصرار این‌ها را می‌فرستادند سر کار. از بس که توی خانه شیطنت می‌کردند.

شکستن شیشه و لامپ بخشی از اعترافات این دو نوجوان از شیطنت‌های دوره کودکی‌شان است. سجاد با ابرو‌هایی گره‌خورده که تا آخر گفتگو باز نمی‌شود، می‌گوید: اوایل اجباری می‌آمدیم، ولی بعد علاقه ایجاد شد. الان یک سال است که در ایام مدرسه هم درس می‌خوانیم هم کار می‌کنیم.
پرسیدن معدل‌هایشان سؤال دیگری است که پیداست از روی ناچاری به آن اعتراف می‌کنند و «شانزده و خرده‌ای» تحویل می‌دهند با این توضیح که «تجدیدی نداشتیم» و «پسر‌ها عموما درس‌هایشان در همین حد و حدود است دیگر.»

آن‌طور که سجاد می‌گوید کار کردن و درس خواندنِ هم‌زمان سخت نیست اگر سر کلاس خوب گوش کنی. مقداری تمرین و مطالعه هم می‌خواهد که وقت‌های بیکاری در مغازه انجام می‌دهند.
نتیجه آشنایی چند‌ساله این دو نوجوان با محیط کارشان شده است اعتماد استاد‌کار، آشنا شدن با چم‌و‌خم حرفه و دستمزدی که مقدار آن را بین ۳ تا ۴ میلیون تومان در ماه می‌گویند.
آن‌طور که تعریف می‌کنند خانواده‌هایشان وضعیت مالی خوبی دارند و از حقوق این دو بی‌نیازند. پدر سجاد فروشگاه لوازم صوتی‌تصویری دارد و پدر محمد جوش‌کار سوله است؛ یک شغل فنی که مشتری‌های خاص دارد. با افتخار می‌گویند: هم‌کلاسی‌هایمان خبر دارند سر کار می‌رویم. واکنششان بد نیست. بد باشد هم اهمیتی ندارد. چون ما دست بالا هستیم، در موقعیتی بهتر از آن‌ها.

هر دو اذعان دارند که کار باعث شده است از دغدغه‌های به زعم آن‌ها بچگانه فاصله بگیرند. «هم‌سن‌و‌سال‌هایمان که کار نمی‌کنند، هنوز توی فاز چیپس و پفک، بسته اینترنت، گلس گوشی و گرفتن پول از باباهایشان برای این‌جور‌چیز‌ها هستند و روزهایشان را با علافی می‌گذرانند.»‌
می‌پرسیم: آن‌ها خوش‌تر زندگی می‌کنند یا شما؟ محمد جواب می‌دهد: ما هم تفریحات خودمان را داریم و آخر هفته‌ها چندخانواده‌ای می‌رویم گردش. ضمن اینکه علافی تا یک‌جایی خوشی است. از یک‌جایی به بعد می‌شود کشیدن سیگار، «برویم به فلانی سر بزنیم»‌ها و سر از ناکجا درآوردن‌ها.

تحلیل‌های اقتصادی سجاد از بازار و ارزش ریال شنیدن دارد. آن‌ها از فکر‌هایی می‌گویند که برای کسب سود حلال از سرمایه‌شان دارند. به آینده امیدوارند، چون امثال استادکارشان را می‌بینند. رضا جوان ۳۵ ساله‌ای است که از نوجوانی کار در همین شغل را شروع کرده و خیلی زود به استقلال مالی رسیده است. او چیز‌هایی دارد که برای بسیاری از جوانان امروزی رؤیاست؛ مثلا قرار داشتن در یازدهمین سال زندگی مشترک، داشتن خانه، مغازه و‌....

شهرآرا از یک تجربه موفق فرهنگی می‌گوید که به بازبینی و احیا نیاز دارد

خاک فراموشی روی «زنگ کار»

فعال فرهنگی، مدیریت فرهنگ سرا‌های شهر، ایده پرداز تعدادی از رویداد‌های فرهنگی سابق مشهد مثل آهوانه و مسئول کنونی دبیرخانه طرح شهرداری مشهد برای نوجوانان با عنوان «مانا»؛ تمام این سوابق را بگذارید کنار. بهانه‌ای که باعث شد برای گفتگو سراغ حسن سلطانی برویم ایده جشنواره «زنگ کار» و اجرای آن در سال‌های ۹۴، ۹۵ و ۹۶ بود. این جشنواره با ترغیب خانواده‌ها و نوجوانان به اشتغال تابستانه، هدف‌های بلندی را دنبال می‌کرد. هم خوانی موضوع گزارش ما با تجربه او نکات جالبی را به همراه دارد.

مانا همان زنگ کار است؟

نه. زنگ کار، درباره کسب مهارت‌های پایه در محیط واقعی کار برای نوجوانان بود. مهارت‌های پایه یعنی همان مهارت‌های عمومی که برای موفقیت در هر شغلی لازم است، مثل مسئولیت پذیری. مانا نگاه کلی تری دارد و روی تجربه‌های اجتماعی نوجوان تمرکز کرده است.

لابد دیده اید فروشگاه‌های زیادی در نقاط مختلف شهر را که پشت شیشه شان «به نیروی کار نوجوان نیازمندیم» چسبانده اند. به نظر می‌رسد در این فقره، عرضه از تقاضا بیشتر است و نوجوانان و خانواده‌ها تمایلی به قضیه ندارند. موافقید؟

بچه‌ها دوست دارند کار کنند، اما خانواده‌ها نگاهشان یک مقدار منفی است. نگاه جامعه به کار نوجوان، نگاه کودک کار است؛ کسی که فقیر است و به دلیل نیاز مالی می‌رود سرکار. در صورتی که کار برای نوجوان در یک محیط امن، همان قدر اهمیت دارد که بازی کردن در دوره کودکی.

در زنگ کار دقیقا دنبال چه بودید؟

یکی از مسئله‌های اصلی کشور ما این است که فارغ التحصیلان کارآمد نیستند. مدرک، ارزش و تجربه کنار گذاشته شده است. در زنگ کار، نوجوان را تشویق می‌کردیم برود سر کار. هدفمان هم لزوما این نبود که یک مهارت را تخصصی یاد بگیرد. اصلا شاید یک سال برود کیف‌دوزی، سال بعد برود شیرینی فروشی. اگر روی کار نوجوان تأکید داریم به خاطر همان مهارت‌های پایه‌ای است که در محیط واقعی امکان آموزش دارد، نه در کلاس درس.

مثلا چه چیزهایی؟

مسئولیت پذیری که اشاره شد، تعامل اجتماعی، فراز و فرود‌های بازار کار، به دست آوردن دستمزدی هر چند کم و مدیریت هزینه آن. اگر خانواده‌ها استادکاری متعهد را انتخاب کنند، نوجوان موضوع حلال و حرام و مفاهیمی از این دست را هم ضمن کار یاد می‌گیرد. این‌ها در آموزش و پرورش ما به طور عملی آموزش داده نمی‌شود، مگر در معدود مدارس خاص. نوجوانی که این مهارت‌ها را دارد، با اعتماد به نفس‌تر است و یک سر و گردن بالاتر از هم سن و سال هایش. خیلی از آدم‌های موفق امروز از کودکی یک تخصص را یاد نگرفته اند. آن‌ها مهارت عمومی را یاد گرفته اند.

تجربه‌های کوچک از دنیای بزرگ‌سالی

خیلی از خانواده‌ها شبیه شما فکر نمی‌کنند. با استدلال‌هایی از این قبیل که وقت بچه باید صرف آموزش‌های کلاسیک و کلاس‌های تابستانی بشود. می‌گویند در سه ماه تابستان، حرفه خاصی را نمی‌شود یاد گرفت. برخی هم دستمزد پایین را دون شأن نوجوانشان می‌دانند و می‌گویند خودمان بیشتر از این مبلغ را می‌توانیم به عنوان پول توی جیبی به او بدهیم. توضیحی دارید؟

باید برای والدین توضیح داد که هدف، یادگرفتن مهارت‌های اشاره شده است. این توضیحات را در جلسات ذیل جشنواره به والدین می‌دادیم. می‌دانید طرز فکر این قبیل والدین از کجا ناشی می‌شود؟ نگاه صرفا اقتصادی به کار نوجوان، مفهوم کودک کار و ...؛ در حالی که حتی جریان روشنفکری در ایران که ادبیات غربی دارد، منظورش از کودک کار، بچه‌ای است که ترک تحصیل کرده و گاه با فرار از خانه همراه است. این خیلی تفاوت دارد با موضوعی که ما مدنظر داریم. کارشناسان موافق مشاغل تابستانه نوجوانان، از حضور او در محیط واقعی کار صحبت می‌کنند. باز هم با قید انتخاب محیط مناسب و رصد شرایط از سوی خانواده.

این حرف‌های خوب را چه طور می‌شود عملی کرد؟

بگذارید به تجربه قبلی مان اشاره کنم. در زنگ کار، برنامه‌های چند لایه داشتیم. غیر از توجیه والدین در همایش ها، از مساجد خواسته بودیم استادکار‌های محله را که در تابستان شاگرد نوجوان گرفته بودند شناسایی کنند تا از آن‌ها قدردانی کنیم. هدف زنده کردن هویت اجتماعی استادکار بود و اینکه حس کند علاوه بر یاد دادن مهارت به نوجوان، نقش تربیتی هم دارد. کار دیگر این بود که مهرماه به مدارس می‌رفتیم و پیش چشم بچه ها، از نوجوان‌هایی که تابستان سر کار رفته بودند قدردانی می‌کردیم.

یکی از مدیران مدارس می‌گفت شما کاری کردید که بچه‌های مدرسه از الان که مهر است دارند درباره تابستان سال آینده و اینکه سر چه کاری بروند، صحبت می‌کنند. کار دیگر این بود که در سیزده فرهنگ سرای وقت، دبیرخانه دایر کرده بودیم و خاطرات بچه‌هایی را که شغل تابستانه داشتند جمع آوری می‌کردیم. آن‌هایی که خاطره شان ته مایه طنز داشت می‌توانستند آن را به صورت استندآپ کمدی اجرا کنند و شانس حضور در فینال را به دست بیاورند. خاطره بچه‌ها می‌گفت تجربه‌های موفق و متنوعی کسب کرده اند.

جشنواره ادامه پیدا نکرد؟

نه. در دوره قبل مدیریت شهری متوقف شد.

چرا؟

به نظرم دلایلش سیاسی بود تا کارشناسی.

در این دوره بنای اجرای مجدد آن وجود دارد؟

زمان می‌خواهد. همان موقع هم جشنواره تابستان را از اسفند کلید می‌زدیم. امسال برای احیای زنگ کار در فصل بازگشایی مدارس برنامه‌هایی داریم.

کدام دستگاه‌های اجرایی باید پای کار بیایند تا این کار ترویجی تکمیل شود؟

نقش اصلی با خانواده است و رسانه‌ها نگاه خانواده‌ها را شکل می‌دهند. سوای رسانه ها، شهرداری و آموزش و پرورش خیلی مؤثرند.

به نظر می‌رسد دختران نوجوان نقطه مغفول برای معدود برنامه‌هایی هستند که به دنبال ترغیب نوجوانان به کارند. در زنگ کار هم تمرکز بر پسران بود. سبک زندگی تغییر کرده و تمایل دختران به انجام فعالیت‌های اقتصادی اعم از مشاغل خانگی و کار بیرون از خانه بیشتر شده است. با این حساب، دختران نوجوان آموزش‌ها و تجربه‌های اجتماعی اولیه را در کدام محیط امن باید یاد بگیرند؟

ببینید، متأسفانه در حوزه زنان و مسائل اجتماعی شان چشم انداز دقیقی وجود ندارد. مثلا اگر دختری بخواهد در آینده در زمینه پرستاری، تعلیم و تربیت، حوزه پوشاک، رسانه و ... فعالیت کند، در نوجوانی باید چه آموزش‌هایی ببیند؟ فراتر از آن، دختر برای پذیرش نقش همسری و مادری اش در آینده به چه مهارت‌هایی نیاز دارد؟ یکی از ضعف‌های جشنواره زنگ کار همین بود. در جشنواره مانا داریم تلاش می‌کنیم این ضعف را رفع کنیم.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->