تأکید هیأت رسانه‌ای ایران و عراق بر انعقاد «تفاهم نامه همکاری» و تشکیل «شورای رسانه‌ای مشترک» + آلبوم تصاویر برنارد هیل بازیگر «ارباب حلقه ها» و «تایتانیک» درگذشت + بیوگرافی افشای« رازهای دوبلین» در نمایشگاه کتاب تهران وکیل امیرحسین مقصودلو: «تتلو» برای اثبات توبه‌اش شعری در وصف امام علی (ع) می‌خواند + عکس صحبت‌های «پیمان جبلی» درباره ساخت فصل جدید زیرخاکی، نون خ و پایتخت محمدعلی علومی، نویسنده و پژوهشگر درگذشت + بیوگرافی سفیر ایران در عراق: رسانه ها برای گسترش روابط ایران و عراق به میدان بیایند بازدید هیئت رسانه‌ای ایران از از شبکه‌های خبری و رسانه‌های عراقی + تصاویر اولین تیزر فیلم موردانتظار «مگالوپولیس» (Megalopolis) فرانسیس فورد کاپولا انتشار تریلر جدید سریال Star Wars: The Acolyte + عکس و فیلم حکایت موش‌های هم‌افزا و گربه سوءاستفاده‌چی یادی از زنده‌یاد احمد گلچین معانی، شاعر، ادیب و پژوهشگر| گلچین گلزار ادب نشست گفت‌وگومحور با عنوان «مربیان و معلمان، پنجره‌هایی به سمت دانایی» پژمان جمشیدی و سام درخشانی با «تگزاس ۳» به سینما‌ها می‌آیند + زمان اکران گرد پیری بر چهره حامد بهداد + عکس پیکر زنده‌یاد «مسعود اسکویی» راهی خانه ابدی شد + عکس نبض سینما و تلویزیون در دست مشهدی‌ها
سرخط خبرها

زیارت با گلیم دستباف نیابتی

  • کد خبر: ۱۲۶۰۱۵
  • ۳۰ شهريور ۱۴۰۱ - ۱۴:۰۰
زیارت با گلیم دستباف نیابتی
غلامرضا زوزنی - روزنامه نگار و مستندساز

هر چه با خودم اندازورانداز کردم دیدم نمی‌شود. وزن قالیچه دستباف مادرم تقریبا بیست کیلویی به نظر می‌رسید و با این وزن و حجم پیاده روی در مسیر نجف تا کربلا تقریبا غیرممکن می‌شد. بی خیال نیتی که کرده بودم شدم و از عکس مادر مرحومم که روی دیوار خانه ام بود پوزش خواستم و چمدانم را برداشتم و به راه افتادم.

تقریبا سه سالی بود منتظر بودم آقا من را بطلبد و نیت کرده بودم اگر رفتم این قالیچه را هم با خودم ببرم و زیر پای زائران سید الشهدا (ع) جلو در حرم پهن کنم و بگذارم همانجا بماند تا نخ نما شود. جلو یکی از موکب‌های حاشیه شهر کربلا ایستادم تا گلویی تازه کنم.

موکب حضرت زهرا (س)، اسم موکبی بود که شمالی‌ها در شهر کربلا به راه انداخته بودند. چای را خوردم و یکی از آن شیرینی‌های محلی شمالی را هم برداشتم. تردید داشتم که بروم یا یک چای عراقی دیگر هم بخورم که پیرمرد پشت میز که عرق چین سیاه به سر داشت با همان لهجه مازنی از من خواست تا دسته پولی را که نذر همشهریانش است به حرم سیدالشهدا (ع) ببرم و آن را داخل ضریح بیندازم. ترسیدم که حتی دستم به ضریح نرسد و ازدحام جمعیت حتی اجازه ندهد از بین الحرمین جلوتر بروم، قبول نکردم.

هنوز قدم از قدم بر نداشتم که پیرمرد یک گلیم دستباف محلی را بهم نشان داد و خواست حداقل آن را به حرم ببرم. تقریبا من هم باورم نمی‌شد. یک گلیم کوچک که نمی‌دانم چه کسی آن را بافته بود و حالا من باید می‌رساندمش به حرم! تصویر مادرم جلو چشمم آمد. آن را برداشتم و بدون هیچ حرفی به سمت حرم

راهی شدم. تمام مسیر به گلیم دستباف نگاه می‌کردم و به قالیچه دستباف مادرم که لول شده توی خانه ام جایش گذاشته بودم فکر می‌کردم. احتمالا مادرم هم نخواسته بود پسرش دست خالی به زیارت اربابش برود.
گلیم را که به مسئول دریافت نذورات تحویل دادم نیت کردم سفر بعدی بدون قالیچه مادرم پایم را به کرب و بلا نگذارم.

زیارت با گلیم دستباف نیابتی

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->