سرخط خبرها

نقاشی، فارغ از تمام چارچوب‌ها

  • کد خبر: ۱۱۴۶۱
  • ۲۰ آذر ۱۳۹۸ - ۰۷:۳۸
نقاشی، فارغ از تمام چارچوب‌ها
گفتگو با بانوی نقاشی که خلاقیت را جایگزین محدودیت کرده است
لیلا جانقربان - در نگاه من، نقاشی یک نوع آفرینش است و نقاش خالق نقش‌هایی است که لحظه لحظه جان می‌گیرند و به عرصه وجود می‌آیند. نقش‌هایی که تا دیروز، بهتر بگویم تا چند ثانیه پیش در تمامی جهان نبوده‌اند و حالا با حرکت قلم روی بوم از ذهن نقاش بیرون می‌آیند و چشم به این دنیا می‌گشایند.
قرار می‌شود که این هفته با یک بانوی نقاش صحبت کنم. تمام آنچه از نقاشی می‌دانم رئال و طبیعت بی‌جان و نقش‌های چهره است و البته کمی هم از نقاشی قهوه‌خانه‌ای سر در می‌آورم. فارغ از سبک‌ها و روش‌ها، من یکی از دیدن تابلو‌های هنری لذت می‌برم. تابلو‌هایی که باید پای آن‌ها بایستی و فکر کنی. نه به اینکه هدف نقاش چه بوده است، بلکه به این فکر کنی که تو با این تابلو به کجا‌ها می‌روی!
قرارمان را در آموزشگاهش می‌گذاریم، پلاک‌های حاشیه بولوار وکیل‌آباد را یکی یکی می‌شمارم تا اینکه بالأخره به پلاک ۱۳۲ می‌رسم، به آموزشگاه نقاشی خانم قندطلب. دو سه تایی پله را پایین می‌روم. دستم را دراز می‌کنم و پرده آهن‌ربایی را که جلوی در ورودی زده است کنار می‌زنم. ناگهان عطر رنگ تمام جانم را تازه می‌کند. بعضی‌ها می‌گویند بوی رنگ، ولی به نظر من بوی رنگ، برای رنگ‌های ساختمانی است و عطر رنگ برای این رنگ‌ها درست‌تر است.

با استاد ساداتی‌پور طراحی را شروع کردم
خانم قندطلب به استقبالم می‌آید. به قول قدیمی‌ها از هر انگشتش هنری می‌ریزد، هنری که چشم هر بیننده‌ای را تا ساعت‌ها به زیبایی دعوت می‌کند. در آموزشگاهش چرخی می‌زنم و یکی یکی تابلو‌ها را تماشا می‌کنم. تنوع کار‌ها به قدری زیاد است که اول خیال می‌کنم این‌کار‌ها از چند نفر است، ولی اشتباه خیال کرده‌ام و همه کار‌ها از دست چیره یک نفر جان گرفته‌اند، از دست فهیمه قندطلب.‌
می‌نشینیم و سرحرف را از انتخابش باز می‌کنم. از اینکه چه شد سراغ نقاشی آمد؟ می‌گوید: «زمان ما نگاه مردم این‌طور بود که بچه‌تنبل‌ها رشته‌های فنی می‌رفتند، برای همین در دبیرستان رشته تجربی خواندم. آن‌زمان رشته‌های طراحی در دانشگاه‌های مشهد نبود و من در کلاس‌های آزاد طراحی را شروع کردم. سال ۷۲ سراغ نقاشی رفتم و از کلاس‌های جهاد دانشگاهی با تدریس استاد ساداتی‌پور طراحی را شروع کردم. ۲ سال فقط طراحی کار کردم. می‌دانید که طراحی در نقاشی خیلی مهم است. آن‌قدر این کلاس‌ها را دوست داشتم که وقتی ۲ سالم تمام شد می‌گفتم اگر می‌شود دوباره سرهمین کلاس بیایم!»

سال ۷۵-۷۶ آموزشگاه را راه‌انداختم
خانم قندطلب که در کنار تحصیلات آزاد طراحی، رشته دانشگاهی گرافیک را هم گذرانده است درباره ادامه راهش در طراحی و نقاشی می‌گوید: «بعد از دوره‌های طراحی، مجتمع امام رضا (ع) دوره‌هایی را برگزار کرد که استادانی همچون دکتر کفشیان مقدم و استاد حسین ترمه‌چی در آن تدریس می‌کردند. استادان تهرانی به نام زیادی این دوره را برگزار می‌کردند و من زیرنظر این استادان دوره‌ای دوساله را گذراندم و با رنگ، طراحی و سبک‌های نقاشی آشنا شدم. دوره‌ای جامع و کامل بود که مدرکی معادل لیسانس به شرکت‌کنندگان داده می‌شد. بعد از این دوره برای گرفتن مدرک مربیگری بین‌المللی به مرکز فنی و حرفه‌ای مراجعه کردم و سال‌های ۷۵-۷۶ بود که آموزشگاه را راه‌انداختم و نام آن را «مانی» گذاشتم.»
لبخندی می‌زنم و می‌گویم حتما اسم پسرتان مانی است؟ می‌گوید: «نه! اتفاقا همه همین را می‌گویند، ولی آن‌زمان که این اسم را انتخاب کردم هنوز بچه نداشتم. البته الان یک پسر به اسم مانی دارم، ولی آن‌زمان دلیل انتخابم این بود که مانی پیام‌آور آیین مانوی و از نجبای اشکانی بود. این نام را در گسترش فنون کتاب‌آرایی، نقاشی، موسیقی و خوش‌نویسی مؤثر می‌دیدم. مانویان با علاقه خاصی که به نوشتن آثار خود داشتند باعث گسترش و خلاقیت هنری شده بودند و من به این دلیل اسم مانی را انتخاب کردم. سال ۷۶ سمت سه‌راه آب و برق اولین آموزشگاهم را راه‌انداختم. البته قبل از آن یک آموزشگاه غیررسمی با آقای آسیایی داشتم. همان سال استاد صباغیان، هنرمند برجسته نقاش خراسانی، آتلیه من آمدند و از کارهایم خیلی استقبال کردند. یادم است به من گفتند: آینده خوبی برای تو می‌بینم.»

باید رنج زیادی را تحمل کنی
او نگاهی به تابلوهایش که روی دیوار‌ها جاخوش کرده‌اند می‌اندازد و می‌گوید: «مسیر سختی است و اگر بخواهی به جایی برسی باید رنج زیادی را تحمل کنی. نقاشی، هم رنج زیادی دارد و هم صبر و تحمل می‌خواهد.»
بعد با دست تابلویی سیاه‌قلم را که چهره زنی است نشانم می‌دهد و می‌گوید: «این تابلو اولین طراحی سیاه قلمم است. تابلو را هنوز نگه داشته‌ام و خیلی دوستش دارم. روزی که کارم را به استاد دادم به بچه‌ها گفت «ایراد کارهایتان را از قندطلب بپرسید.» این عکس را از یک ژورنال لباس پیدا کرده بودم. مثل الان که اینترنت نبود که سریع هرچه می‌خواهیم پیدا کنیم. آن‌زمان برای پیداکردن یک طرح کلی باید ملالت می‌کشیدیم. همین سیاه‌قلم‌ها را ما قبلا با کف دریا کار می‌کردیم و محوکاری‌ها را با انگشت انجام می‌دادیم آن‌قدر که اثر انگشت نداشتیم، ولی حالا همه چیز از زمین تا آسمان تغییر کرده و حتی پاک‌کن‌ها هم برقی شده است. البته از نظر من سیاه قلم هنر نیست و فقط یک تکنیک است. این کار‌هایی را هم که می‌بینید به خاطر آموزشگاه کشیده‌ام که بچه‌ها ببینند. سیاه قلم سبکی است که با چند ترم آموزش می‌شود به خوبی یاد گرفت و کار کرد. از نظر من سیاه قلم سبکی محدود است که به چهره محدود می‌شود و تمام شدنی است؛ اما نقاشی دنیایی است که تمام نمی‌شود. نقاشی دنیایی متفاوت است، به‌ویژه نقاشی‌های معاصر و مدرن که ریزه‌کاری‌های زیادی دارد مثلا سبک هایپررئالیسم یا واقع‌گرایی افراطی یا فراتر از واقعی، سبکی بسیار سخت و ویژه است، ولی برای همه قابل درک نیست و کسانی که نقاشی نمی‌دانند با خودشان فکر می‌کنند که این نقاش کاربلد نیست، درحالی که انتقال مفهوم در این‌کار‌ها بسیار سخت است و مخاطب خاص خودش را دارد. خیلی از نقاش‌ها به‌دلیل همین سختی انتقال سراغ سبک مدرن می‌روند، ولی درنهایت این کار است که خودش را نشان می‌دهد.»

تابلو فیل سوگلی‌ام است
حالا که خودش پای تابلو‌ها را وسط کشیده است، می‌پرسم بین این تابلو‌ها سوگلی هم دارید؟ لبخندی می‌زند می‌گوید: «فعلا این تابلو فیل، سوگلی‌ام است. این تابلو را با کاردک کار کرده‌ام. رنگ‌هایی که در این کار گذاشته‌ام، رنگ‌های مورد علاقه‌ام هستند. رنگ‌هایی هستند که دوست دارم با کاردک روی بوم بگذارم.»
چند تابلو از چهره‌های تیره روی دیوار روبه‌رویی از بدو ورود توجهم را به خودشان جلب و جذب کرده‌اند. تابلو‌هایی از حالت‌های خشم و ناراحتی. می‌پرسم این تابلو‌ها هم کار خودتان است؟ و پاسخ می‌دهد: «بله همه تابلو‌ها کار خودم است. این نقاشی‌ها به سبک اکسپرسیونیسم کار شده‌اند. سبکی هنری که در آن هنرمند به جای پرداختن به واقعیت‌های عینی، به عواطف ذهنی و اتفاقات درونی خود توجه کرده و آن را باز نمایی می‌کند. می‌دانید لحظه‌هایی در زندگی آدم هست که از خشم و ناراحتی پر است که با نقاشی می‌توانی آن را تخلیه کنی. من از این کار‌ها زیاد دارم؛ الی ماشاءا... زیاد هستند و زیر پله‌ام پر هستند. کار‌هایی با رنگ تیره و خشن با یک حالت خاص! الان کار‌های رئال و واقع‌گرا را بیشتر می‌پسندند و می‌فهمند، ولی کار‌های ذهنی مخاطب خاص و البته کمی دارد.» می‌پرسم این تابلو‌ها مشتری دارد؟ می‌گوید: «متأسفانه در جامعه ما هنوز آن‌طور که باید یک هنرمند دیده شود، دیده نشده است. در کشور‌های دیگر تابلو‌های نقاشی همه جا دیده می‌شوند و در ادارات هم حتی تابلو هست، ولی در کشور ما نه‌تن‌ها تابلوی نقاشی در اداره‌ای نیست، بلکه مردم هم ترجیح می‌دهند هزینه‌های زیادی برای تابلوفرش و ظروف کریستال بپردازند، ولی برای تابلو نقاشی هزینه نکنند. این رفتار‌ها ما را محدود می‌کند و از طرفی، چون بیشتر تابلو‌های کپی فروش می‌رود مجبوریم به این سمت کار کنیم. این کار اکسپرسیونیسم؛ حس خودم است و در کل دنیا یکی است، ولی کسی حاضر نیست برای آن هزینه کند، کار‌های ذهنی در شهر ما مهجور هستند. من ۲ سال اصفهان زندگی کردم و لذت بردم از اینکه به هنر بها می‌دهند. واقعا عاشق هنر هستند و هرجایی از شهر که می‌روی یک فضای هنری می‌بینی. حتی وقتی برای دریافت مجوز مراجعه کردم گفتند اشباع است. واقعا هم اشباع بود و در هر محله‌ای ۱۰-۱۵ تا آموزشگاه نقاشی بود. در ساختمانی که من زندگی می‌کردم تمام خانم‌ها یا نقاشی بلد بودند یا به نقاشی علاقه داشتند و کلاس می‌رفتند.»

بالای ۱۵۰ سال قدمت دارند
خانم قندطلب که حسابی در حال و احوال هنری شهر اصفهان فرو رفته است به پشت سرم اشاره می‌کند و می‌گوید: «این در‌ها را می‌بینید؟ از اصفهان خریده‌ام. در‌های گنجه‌ها قدیمی هستند که بالای ۱۵۰ سال قدمت دارند. اصفهان که بودم چندتایی از این در‌ها را با قیمتی بالا خریدم. خودم روی در‌ها نقاشی کرده‌ام و ترکیبی از نقاشی قهوه‌خانه‌ای  مینیاتوری را روی در‌ها کشیده‌ام. البته تخصصی در این سبک ندارم، ولی دستی به آن برده ام و این در‌ها را کار کرده‌ام. در این‌کار‌ها هم به‌جز چهره‌ها، طرح گل و مرغ‌ها همه ذهنی هستند. خیلی‌ها این کار‌ها را دوست دارند، ولی به خاطر شرایط مالی سراغ آن نمی‌آیند. من هم اگر شوهرم حمایتم نمی‌کرد نمی‌توانستم این‌قدر راحت کار کنم. هزینه خرید بوم و قلم، یک غول بزرگ برای نقاش‌هاست. هزینه‌ها خیلی زیاد شده است و فقط یک قشر خاص می‌توانند نقاشی کار کنند.» تابلوی نقش برجسته روی دیوار، نگاهم را به سوی خودش می‌کشاند. می‌پرسم ماجرای این تابلو چیست؟ می‌گوید: «این کار سبک میکس مدیاست. در هنر‌های بصری، لغت میکس مدیا به اثری هنری که بیش از یک رسانه را دربردارد، گفته می‌شود. این‌کار هم یک کار کاملا خلاقانه است. ترکیب سوزن‌دوزی‌های بلوچ با نقاشی که کار خاص خودم است و ندیده‌ام کسی این ترکیب را کار کند. سوزن‌دوزی‌ها را برایم هدیه آورده بودند و من به ذهنم رسید که این‌کار را انجام دهم. در کارم ترس ندارم و همین نترسیدن باعث شده است که در ترکیب‌ها خلاقیت داشته باشم. شاید هرکسی که بود می‌گفت مگر می‌شود سوزن‌دوزی را با رنگ و بوم ترکیب کرد. ولی من این‌کار را کردم. اولش برایم ترسناک بود، ولی ادامه دادم. کلا دنبال خلاقیتم و دنباله‌رو نیستم. در قید و بند سنت‌های استادان که شدید به آن پایبند هستند، نیستم. تمام قید و بند‌ها را برای خودم برداشته‌ام. احساس می‌کنم نقاشی دنیای کاملا باز و آزادی است که آدم بدون هیچ محدودیتی می‌تواند در آن کار کند، ولی همیشه قضاوت‌های دیگران هست و نباید از این قضاوت‌ها بترسی. البته من خودم به خاطر همین قضاوت‌ها بعضی تابلو‌ها را کار کرده و در آموزشگاه گذاشته‌ام. در آموزش‌هایم هم محدودیت‌ها را برداشته‌ام و به بچه‌ها می‌گویم که آزاد باشند. از این آزادی جواب هم گرفته‌ام و الان خیلی از بچه‌هایم برای خودشان آموزشگاه زده‌اند و نمایشگاه برگزار می‌کنند.»

از هر محدودیتی دوری می‌کنم‌
می‌پرسم با این تابلو‌ها تا به حال نمایشگاه هم شرکت کرده‌اید؟ می‌گوید: «همان سال ۷۶ یک نمایشگاه گروهی در نگارخانه فرخ سمت جنت برگزار کردیم. این نمایشگاه با کار‌های ۱۵-۱۶ تا از هنرجویانم برگزار می‌شد. نمایشگاه گروهی زیاد داشته‌ام، اما اولین نمایشگاه انفرادی‌ام را سال ۹۲ در نگارخانه آرتین زدم. احساس می‌کردم هنوز جا برای کارکردن زیاد دارم و می‌خواستم نمایشگاهی خاص داشته باشم. خوشبختانه آن نمایشگاه هم نمایشگاه خوبی شد و کار‌های متفاوتی را گذاشتم. یکی از صحبت‌هایی که می‌شد، این بود که خیلی از مراجعه‌کنندگان می‌گفتند احساس نمی‌کنیم که نمایشگاه یک نفر آمده‌ایم.»
خانم قندطلب تمام سبک‌های هنری را آموخته است و حاصل آموخته‌هایش را با خلاقیت خودش ترکیب کرده است. به همین دلیل است که وقتی وارد آموزشگاه او می‌شوی، احساس می‌کنی با تابلو‌هایی روبه‌رو هستی که حاصل دست یک نفر نیستند. خودش می‌گوید: «هیچ وقت خودم را محدود نمی‌کنم. دنبال پیدا کردن سبک‌ها و تکنیک‌های جدید هستم و از هر محدودیتی دوری می‌کنم.»

خانه‌ام پر از تابلو‌های نقاشی است
او ادامه می‌دهد: «سال ۷۶ تا ۹۰ آموزشگاهی را در سه‌راه آب و برق داشتم، ولی بعد از آن ۶ سال آموزشگاه را تعطیل کردم. بچه دومم که به دنیا آمد کار را تعطیل کردم و خانه‌نشین شدم. البته در خانه کار می‌کردم و نمایشگاه‌هایم را هم در همان زمان گذاشتم و سال ۹۷ هم در برج میلاد نمایشگاهی برگزار کردم. استقبال نمایشگاه تهران هم خیلی خوب بود، ولی در مشهد، چون تابلو‌ها را به قیمت ارزان گذاشته بودم، فروش بیشتری داشتم. این ۶ سالی که در خانه بودم کار‌های زیادی انجام دادم و بیشترین تجربه را هم در همین دوران کسب کردم. خانه‌ام و اتاق بچه‌هایم پر از تابلو‌های نقاشی است.»‌
می‌گویم لابد یک اتاق کار برای خودتان راه‌انداخته بودید؟ می‌گوید: «نه، کنار پذیرایی، فضایی را برای خودم ایجاد کرده بودم. بچه‌هایم از نقاشی لذت می‌برند و با بوی رنگ بزرگ شده‌اند مهمان هم که می‌آمد استقبال می‌کرد. الان دخترم پانی که ۱۷ سال دارد ۳ سال است در رشته نقاشی با آبرنگ رتبه یک کشوری را کسب کرده است. البته متأسفانه آموزش و پرورش ما استعدادپرور نیست و انگیزه‌آفرینی نمی‌کند. پسرم مانی هم که الان ۱۲ سال دارد کم کم نقاشی را شروع کرده است. یکی از نکاتی که در آموزش به بچه‌ها خیلی مدنظر دارم، این است که تا ۱۱-۱۲ سالگی نباید آموزش آکادمیک ببینند. این‌کار خلاقیت بچه‌ها را از بین می‌برد و خیانت در حق آن‌هاست. برای دختر خودم هم همین طور بود و بعد از دوازده‌سالگی وقتی دیدم به کار با آبرنگ علاقه دارد، آموزش‌ها را شروع کردم. در آموزشگاه یک کلاس خلاق برای بچه‌های زیر ۱۰ سال داریم که هر پنجشنبه می‌آیند و هرچه دوست دارند می‌کشند. کلاس خلاق است و آموزشی داده نمی‌شود. با رنگ و آبرنگ کار می‌کنند، گاهی کار‌های حجمی انجام می‌دهند و با گچ و گل کار می‌کنند و هرچه در ذهن دارند بروز می‌دهند. حتی یک‌بار هم روی ساک‌های پارچه‌ای خرید نقاشی کردند و برای خانواده‌هایشان هدیه بردند. یک کلاس هم برای کسانی داریم که دوست دارند تابلوی خودشان را در خانه داشته باشند. با دو جلسه آموزش کار‌های میکس‌مدیای خوبی می‌توانند بکشند و روی دیوار خانه‌شان نصب کنند.»

موضوعی که برای ما ملموس است‌
می‌پرسم شده است کاری را خراب کنید یا کاری را انجام دهید که دوست نداشته‌اید؟ می‌گوید: «بله، گاهی نقاشی‌ای می‌کشی که اصلا دوست نداری و سفارش مشتری است یا کار‌هایی را انجام داده‌ای که در معرض دید بگذاری و توانمندی‌هایت را نشان دهی. من از این تابلو‌ها زیاد دارم که باز کرده‌ام و کنار گذاشته و یا به کار دیگری تبدیل کرده‌ام و برایم تجربه شده است. در نقاشی فقط بحث علاقه نیست و معیشت هم مطرح است. من اگر حمایت‌های همسرم را نداشتم واقعا نمی‌توانستم آن طور که دوست دارم کار کنم و وارد یک‌سری کلیشه‌ها می‌شدم. کلیشه‌هایی که خیلی از هنرمندان با آن روبه‌رو هستند. متأسفانه نقاشی‌های استاد ترمه‌چی تازه بعد از فوت به موزه رفت و ارزش پیدا کرد. وقتی استاد در مجتمع امام رضا (ع) تدریس می‌کرد خیلی‌ها کارهایش را به سخره می‌گرفتند، ولی بعد از فوتش به این پی بردند که سبکی خاص دارد. این موضوعی است که برای خیلی از ما ملموس است. جای منتقدان هنری خوب در کشور ما خالی است و استعداد‌ها کشف نمی‌شوند فقط یک مافیا پشت هنر است که تصمیم می‌گیرد چه کاری را بالا ببرد و چه کاری را زمین بزند.»

پدرم خیاط بود
بعضی سؤالات در بعضی حرفه‌ها ذهن آدم را خیلی درگیر می‌کند. من هم چند سؤال کوتاه از خانم قندطلب داشتم. سؤالاتی که پاسخ‌هایی کوتاه دارند و شاید برای شما هم جذاب باشند.

تابلو هدیه می‌دهید؟
نه، تا به حال شاید به یکی دو نفر تابلو هدیه داده باشم. به شاگردانم هم می‌گویم به کسی تابلو نقاشی هدیه بدهید که ارزش کار هنری را درک می‌کند.

تابلو هدیه گرفته‌اید؟
نه، خودم هم هیچ وقت تابلو نقاشی هدیه نگرفته‌ام.

از این‌کار‌هایی که مدل می‌نشیند هم انجام داده‌اید؟
دوران هنرجویی فیگور و مدل زیاد می‌کشیدیم. از ۵ ثانیه تا ۲ ساعت زمان می‌برد. البته در همان ۵ ثانیه اول نمای کلی را می‌زدیم.

امضای هنری هم دارید؟
کار‌های جدیدم را امضا می‌زنم، ولی قدیمی‌ها ندارد. یادم می‌رود امضا بزنم. البته بعضی کار‌ها را هم موقع فروش امضا می‌کنم.

از نقاشی خسته شده‌اید؟
اگر نقاشی نکنم یکی از پایه‌های زندگی‌ام نیست. من نقاشی را با عشق شروع کردم و هیچ وقت خسته نمی‌شوم.

شده تابلویی را بفروشید و پشیمان شوید؟
با هر تابلویی که می‌فروشی قسمتی از وجودت را می‌دهی. من یک تابلو به اسم مسیح داشتم که به طور اتفاقی شب تولد مسیح آن را کشیده بودم. خیلی به‌هم ریخته بودم و برای خودم شروع کردم به کار کردن. می‌خواستم از دل تاریکی روشنی را بیرون بکشم. این کار اولین تابلویی بود که در نمایشگاه آرتین به فروش رفت. از فروختن آن پشیمان شده‌ام.

شده تحت تأثیر یک اتفاق تابلویی را بکشید؟
یک تابلو به اسم سقوط کشیدم که تصویر یک معتاد بود. پزشکی بود که در اثر مصرف هروئین نابود شده بود. گریه می‌کردم و این کار را می‌کشیدم.

چند تابلو دارید؟
الان حدود ۱۰۰ تایی تابلو دارم و فکر می‌کنم همین تعداد هم تا به حال فروخته‌ام.

چند هنرجو را تا به حال نقاش کرده‌اید؟
شاید حدود ۴۰۰-۵۰۰ نفر بوده‌اند.

دوران کودکی نقاشی‌های خوبی می‌کشیدید؟‌
می‌گویند که نقاشی‌هایم خوب بوده‌است، ولی خودم چیز خاصی نمی‌بینم. دوران کودکی روی دیوار با میخ نقاشی می‌کشیدم. آن‌زمان محدودیت‌ها زیاد بود و اولین‌باری که برایم جعبه مدادرنگی ۲۴ تایی خریدند کلی ذوق کردم.

احساسی که به مداد سفید داشتید؟
سفید در کار‌های حرفه‌ای پایه است، ولی واقعا به درد بچه‌ها نمی‌خورد.

در کنار نقاشی هنر دیگری هم دارید؟
پدرم خیاط بود و من کار طراحی و برش‌ها را انجام می‌دادم. در زمان مجردی یکی از منابع درآمدم همین کار بود. الان هم کناره برای خودم کار‌هایی انجام می‌دهم؛ و اگر همسرتان حمایتتان نمی‌کرد؟
اگر همسرم حمایتم نمی‌کرد باز هم نقاشی را ادامه می‌دادم، ولی محدودتر و بسته‌تر. قطعا جسارت و خلاقیتی را که الان در کارهایم دارم نداشتم و مجبور بودم کار‌هایی را انجام بدهم که فروش برود.
گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->