ظرفیت اشتغال در صنایع غذایی بی‌نظیر است پلمب ۱۳۱ واحد صنفی در مشهد درپی قانون‌شکنى‌های متعدد لیست قیمت انواع میوه‌ در بازار امروز مشهد (۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۳) | کاهش قیمت میوه محسوس‌تر می‌شود کشف کارگاه تولید آبلیمو و آبغوره تقلبی در محدوده بلوار شهید طرحچی مشهد (۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۳) + عکس قیمت طلا و سکه در بازار امروز مشهد (۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۳) | تعطیلی طلافروشی‌های مشهد در ۱۵ اردیبهشت قطعی گاز و برق معضل کارخانه‌های سیمان خراسان رضوی یک پیش بینی مهم از آینده طلا اجاره‌نشینی با ماهانه بیش از ۱۰ میلیون در منطقه رضاشهر مشهد (۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۳) چند درصد چک‌ها در اسفند سال گذشته برگشت خورد؟ وزیر نیرو خبر داد: مهم‌ترین دلیل ناترازی انرژی برق در کشور بی توجهی به اقتصاد انرژی است نکات کلیدی در انتخاب صندوق‌های طلا قیمت طلا، دلار و سکه در بازار امروز (پنجشنبه، ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۳) قیمت محصولات سایپا و ایران‌خودرو در بازار امروز (۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۳) آغاز بازگشت زائران عمره به کشور وام مسکن ۲ میلیاردی با اقساط نجومی | وام مسکن، مُسکن هم نیست، چه برسد به درمان! ال ۹۰ ایرانی رونمایی شد + عکس و مشخصات کامل مالیات بر عایدی سرمایه شامل چه کسانی می‌شود و چه مقدار است؟ + اینفوگرافی ادعای رکوردشکنی ۸۰ ساله تورم تکذیب شد (۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۳) سخنگوی صنعت برق به استخراج کنندگان رمزارز هشدار داد | جریمه‌ای معادل ١٠٠ برابر نرخ انرژی روزانه ۸ هزارتن شکر در ۶ ماهه نخست سال مصرف شده است سال گذشته در مشهد ۶۴ نفر تسهیلات مشاغل خانگی را دریافت کردند افزایش تعرفه تاکسی‌های اینترنتی خلاف قانون است قیمت طلا و سکه در بازار امروز مشهد (۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۳) کارگران، خط مقدم جبهه اقتصادی هستند شاخص بورس برای چهامین روز متوالی منفی شد + نمای پایانی بازار (۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۳)
سرخط خبرها

روزی که هندوانه خریدیم!

  • کد خبر: ۱۶۲۸۷۵
  • ۱۸ ارديبهشت ۱۴۰۲ - ۲۰:۴۵
روزی که هندوانه خریدیم!
میوه فروش گفت: این روز‌ها هندوانه ارزان‌ترین میوه است. الان مردم خیلی ریسک می‌کنند، زندگی شون رو می‌فروشند، میرن تو بورس سرمایه گذاری می‌کنن. بعد شما دو ساعته اومدی اینجا می‌ترسی یه هندوانه انتخاب کنی.

فروشنده به بابا گفت: چه خبره آقا! دو ساعته داری می‌زنی تو سر هندوانه.

بابا گفت: تو سر شما که نمی‌زنم. دارم می‌زنم تو سر هندوانه، می‌خوام ببینم خوبه یا نه؟ مجانی که نمی‌خوام ببرم، بابتش می‌خوام پول بدم. می‌فهمی؟ پول.

میوه فروش گفت: این روز‌ها هندوانه ارزان‌ترین میوه است. الان مردم خیلی ریسک می‌کنند، زندگی شون رو می‌فروشند، میرن تو بورس سرمایه گذاری می‌کنن. بعد شما دو ساعته اومدی اینجا می‌ترسی یه هندوانه انتخاب کنی.

گفتم: اتفاقا بابای من هم خیلی ریسک پذیره، ۵۰۰ هزار تومان توی بورس سهام خریده.

بابا لبخند غرورآمیزی زد و گفت: البته این چیز‌ها گفتن نداره پسرم. ولی حالا که بحثش پیش اومد من نه ۵۰۰ هزار تومان که ۵۲۶ هزار تومان توی بورس سرمایه گذاری کردم.

میوه فروش گفت: واقعا؟! من یک توصیه اقتصادی بهت دارم. مواظب باش سهامت رو از بورس نکشی بیرون، بورس به اندازه کافی خودش بالا و پایین داره، شما این حجم هنگفت سرمایه رو بکشی بیرون، شوک بی سابقه به اقتصاد وارد میشه.

بابا که تمام تمرکزش روی هندوانه بود، دوباره زد تو سر هندوانه و به یک مشتری دیگر که کنارش ایستاده بود گفت: به نظر شما آقا این صدای طبل می‌ده.

او هم گفت: صدای پیانو و ویولن سل که نمی‌ده، احتمالا صدای طبل می‌ده.

یک مشتری دیگر هم به بابا گفت: کاش آدم‌ها موقع انتخاب همسر، همین دقتی رو داشتند که شما هنگام انتخاب هندوانه داشتید.

بعد از اینکه ده دوازده تا مشتری دیگر آمدند و چند قلم میوه خریدند و رفتند، بابا هم با خودش سر انتخاب یک هندوانه به توافق رسیــد و به خانـــه آمدیم.

وقتی هندوانه را به خانه بردیم به بابا گفتم: کارد بزنیم بخوریمش.

بابا گفـــت: کارد بخوره به شکمت. بگذار توی یخچال سرد بشه، بعد بخوریم.

یک دقیقه بعد از اینکه هندوانه را گذاشتم توی یخچال، داداش کوچکم گفت: فکر کنم الان دیگه کامل سرد شده باشه.

بابا گفت: حداقل سه ساعت باید توی یخچال باشه.

گفتم: تا الان ۲ ساعت و ۵۹ دقیقه اش گذشت.

رفتم ساعت را کوک کردم تا بعد از سه ساعت زنگ بزند.

مامان گفت: خوبه کسی نیست این صحنه‌ها رو ببینه وگرنه می‌گفتند این‌ها چه گرسنه‌هایی هستند دیگه.

گفتم: بابا! مگه هندوانه گرسنه رو هم سیر می‌کنه؟

بابا گفت: امشب آزمایش عملی انجام می‌دیم، به جای شام هندوانه می‌خوریم ببینیم سیر می‌شیم یا نه!

خلاصه بعد از گذشت سه ساعت، هندوانه شکافته شد.

هندوانه را که خوشبختانه قرمز درآمده بود، خوردیم و من و داداش کوچکم شروع کردیم به تراشیدن پوست هندوانه.

همان طور که داشتم می‌تراشیدم، گفتم: اگر گوسفند داشتیم، می‌شد با پوست هندوانه تغذیه اش کنیم.

مامان گفت: کدوم پوست؟ الان اگه گوسفندی هم می‌داشتیم شما پوستی نگذاشتید بدیم بدبخت بخوره! از بس تراشیدید از پوست هلو هم نازک‌تر شد.

بابا گفت: عیب نداره پوستش خاصیت داره.

مامان نفس عمیقی کشید و آمد پیش من و گفت: پسرم اگه دیگه با این پوست هندوانه کاری نداری بده ببرمش!

و بعد بدون اینکه منتظر جوابم بماند پوست را برداشت و انداخت توی سطل آشغال آشپزخانه.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->