معاون هنری اداره تجسمی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی معرفی شد «جمعه‌بازار کتاب مشهد» در جمعه بارانی مشهد (۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۳) + تصاویر «زهرا خوشکام» همسر علی حاتمی درگذشت (۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۳) علت مرگ بروسلی چه بود؟ نقد و بررسی فیلم سینمایی «مست عشق» در برنامه هفت (۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۳) فیلم‌های سینمایی امروز تلویزیون (جمعه ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۳) مصطفی رحماندوست: خلق نگاه تازه از دنیای کودکان در شعر رضوی نیاز این حوزه است بر مدار نور به پیشواز میلاد هشتمین نور | افتتاح نمایشگاه خوشنویسی طلاب حوزه علمیه در آستانه میلاد حضرت رضا (ع) روایتی کافکایی از یک طنز تلخ | گفتگو درباره رمان «کمیته» رونمایی از نقاشی پرحاشیه چارلز سوم «زنانی که با گرگ‌ها دویده‌اند» ساخته امیراطهر سهیلی روی پرده سینما رفت + فیلم «زخم کاری» و «سووشون» در انتظار پخش از شبکه نمایش اگر دستت را رها کردم روایت‌های دیده نشده از زائران امام رضا (ع) «حماسه» جاری در ادبیات «پرونده مختارنامه» در نمایشگاه کتاب استقبال از «مکس دیوانه» در جشنواره کن
سرخط خبرها

پای «قهوه تلخ در مرصاد» به کتابفروشی‌ها باز شد

  • کد خبر: ۲۰۰۸۵۷
  • ۲۸ آذر ۱۴۰۲ - ۱۱:۳۶
پای «قهوه تلخ در مرصاد» به کتابفروشی‌ها باز شد
کتاب «قهوه تلخ در مرصاد» نوشته مهدی عجم راهی بازار نشر شد.

به گزارش شهرآرانیوز کتاب «قهوه تلخ در مرصاد» نوشته مهدی عجم به‌تازگی توسط نشر ۲۷ بعثت منتشر و روانه بازار نشر شده است.

این کتاب خاطرات تلخ و شیرین مدافعان سلامت در نبرد با کروناست که بخشی از این اثر در سال ۱۴۰۰ توسط انتشارات سوره مهر با عنوان آب پرتقال کربلای ۵، شامل ۱۳۵ خرده روایت کرونایی از خاطرات پزشکان و پرستاران منتشر و روانه بازار نشر شد.

در این اثر، با افزودن خاطراتی از سایر کادر درمان، کتاب در شش فصل، علاوه بر بخشی از گلچین آن خاطرات، روایت‌هایی خواندنی از تکنسین‌های عرصه تشخیص، مانند آزمایشگاه ویروس شناسی و بخش تصویربرداری پزشکی و همچنین اعضای خدمات و انتظامات بیمارستان، از روز‌های اوج کرونا، تقدیمتان شده است.

در بخشی از این کتاب می‌خوانیم:

نیمه‌شب بود و من شیفت سی‌تی‌اسکن بودم. در بخش آماده‌سازی بیماران قبل از عکس، خدمت می‌کردم که جوانی را آوردند. ماسک مخصوص داشت و کپسول اکسیژن همراهش بود. حالش اصلاً مساعد نبود. هنگام استقرارش روی دستگاه، ناچار شدیم ماسک را از او جدا کنیم که ناگهان آن‌قدر بی‌تاب شد که دست‌وپا می‌زد و کمک می‌خواست؛ چون وابستگی شدیدی به اکسیژن داشت. از اکسیژن بخش برایش استفاده شد.

عکسش را گرفتیم که نشان می‌داد درگیری ریه‌اش زیاد است. تا مدت‌ها تصویر او رهایم نمی‌کرد و مقابل چشمانم بود.

چندی بعد، اول صبح با موتور به بیمارستان می‌آمدم و از کنار فضای سبز یکی از اتوبان‌ها رد می‌شدم. هوا خنک و دلپذیر بود. قدری ماسکم را پایین دادم و نفس عمیقی کشیدم که ناگهان چهرۀ آن جوان که نمی‌دانم چه بر سرش آمد، مقابلم مجسم شد. گفتم این نفسی که من و خیلی‌ها به‌راحتی می‌کشیم، برای برخی در این ایام، به یک آرزو تبدیل شده و ما قدرش را نمی‌دانیم.
به‌آرامی‌گفتم: «خدایا، شکرت!»

این کتاب با ۳۰۲ صفحه و شمارگان هزار نسخه عرضه شده است.

منبع: مهر

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->