لاپید: تل‌آویو به گروگان دیوانگان بی‌مسوولیت مبدل شده است حمله پهپادی به یک کشتی در اقیانوس هند (۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۳) وزیر کشور: اتباع بیش از این نباید وارد کشور شوند بن‌گویر: نتانیاهو به من قول حمله به رفح داد رافائل گروسی راهی ایران می‌شود (۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۳) ترامپ از نتانیاهو ابراز نارضایتی کرد موج جدید حمله موشکی از لبنان به اراضی اشغالی وزارت خارجه روسیه: از سال ۲۰۲۲ آماده مذاکرات صلح بوده‌ایم خراسان‌ رضوی از نظر تعداد مراکز شبه‌خانواده، رتبه اول کشور را دارد توییت نماینده سابق مجلس بریتانیا در حمایت از مردم غزه + عکس نخست وزیر رژیم صهیونیستی: احتمال رسیدن به معامله تبادل اسرا اندک است قصد اسرائیل برای ممانعت از خروج مردان از رفح آیت‌الله علم‌الهدی: بحران کمبود معلم در مدارس نباید تکرار شود | مدرسه، نقطه آغاز تربیت است صدور چک و ارائه خدمات ثبت احوال مشروط به ثبت اطلاعات شد اعمال قانون ۲۰۹۷ خودروی حادثه ساز و توقیف ۹۷ خودروی متخلف در مشهد (۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۳) اینفوگرافی | همه چیز درباره تجمعات ضدصهیونیستی در دانشگاه‌های آمریکا و اروپا سخنگوی قوه قضائیه در نشست خبری: چند نفر درباره پرونده باغ ازگل احضار شده اند عفو بین‌الملل از بایدن خواست که انتقال تسلیحات به اسرائیل را متوقف کند کنسروهایی که منفجر می‌شوند | شگرد جدید صهیونیست‌ها برای کودک‌کشی در غزه شکست‌های پیاپی آمریکا از ملت ایران هشدار رئیس مجلس درباره تامین ارز دارو
سرخط خبرها

من و بابک و آریو

  • کد خبر: ۲۲۲۴۸۹
  • ۲۹ فروردين ۱۴۰۳ - ۱۶:۲۲
من و بابک و آریو
چند روز است از عملیات وعده صادقمان می‌گذرد و من حس غرور و افتخار می‌کنم. سپاه و ارتش برادرند و قطعا این افتخار حال امرای ارتش را هم خوش کرده است.

من سرباز ارتش بودم، نیروی دریایی اش، خیلی دیر خدمت رفتم، هی لفتش دادم که دری به تخته بخورد که یا معاف شوم یا بخرم که نه دری بود و نه تخته‌ای فلذا در حالی که دخترم سه سالش بود عازم خدمت شدم. دروغ چرا روز‌های سخت و تلخی بود روز‌هایی پر از محرومیت و محدودیت آن هم فقط به دلیل اهمال کاری و تسویف خودم.

یکی از چیز‌هایی که شارژم می‌کرد و وسط سختی‌ها و بی خوابی‌ها و فشار‌های مهم جسمی و روحی تسکینم می‌داد این عبارت دو کلمه‌ای بود، ارتش ایران. این نام آن قدر شعف به جانم می‌ریخت آن قدر کیفورم می‌کرد که همه آن سختی‌ها را می‌شست و می‌برد. صبح‌ها وقتی مراسم صبحگاه را برگزار می‌کردیم، پرچم آرام آرام با نوازش نسیم بالا می‌رفت و ما خبردار و شق و رق دست چسبیده بیخ گوش سرود ملی را می‌خواندیم و بی پلک زدن چشم می‌دوختیم به اوج گرفتنش لذتش با کمتر لذتی در زندگی ام قابل توصیف است. 

شب‌ها در اوج خستگی و کوفتگی و درست چند پلک قبل از بی هوش شدن زل می‌زدم به کفی تخت بالایی که سقف تخت من بود و همان طور که یادگاری‌های دوره قبلی‌ها را نگاه می‌کردم به این فکر می‌کردم من هم سربازی از ارتش ایرانم. به این فکر می‌کردم که روز قیامت رعناجوانی گرده دریده و دست و پا قطع دست بر شانه ام می‌گذارد و می‌گوید چطوری سرباز و من می‌پرسم شما و او می‌گوید، مثلا من آریو ام یا بابکم یا سیامکم یا شهرام.

سربازی از ارتش ایران در جنگ چالدران یا جنگ ممسنی یا جنگ با عثمانی و روم و روس و افغان. من سرباز بودم و فدای وطن شدم تو برای ایران چه کردی و من سر پایین خواهم انداخت که هیچ. سرباز بودم و غر زدم و گله کردم و ناراضی بودم. تقویم را ورق می‌زدم برای انتخاب مناسبتی و پدیده‌ای برای نوشتن که دیدم روز ارتش است.

 چند روز است از عملیات وعده صادقمان می‌گذرد و من حس غرور و افتخار می‌کنم. سپاه و ارتش برادرند و قطعا این افتخار حال امرای ارتش را هم خوش کرده است. روز ارتش را به همه سربازها، همه راننده ها، همه امرا و فرماندهان و یگان‌های آشکار و پنهان ارتش تبریک می‌گویم و باافتخار عرض می‌کنم که یازده ماه و بیست و یک روز هم لباس شما بوده ام.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->