شهرآرانیوز

خاطرات

| شهرآرانیوز
مصائب فیلم دیدن در سینما
آقام چندباری با مادرم سینما رفته بود؛ همان روزی که سیگار مردی روی چادر زن بغل دستی ما افتاد و سوخت و نزدیک بود واقعه سینما رکس در مشهد اتفاق بیفتد.
کد خبر: ۱۳۷۰۹۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۰۷

عیسی بیشتر از ما می‌فهمید
عیسی که از سربازی برگشت، عوض شد. رفت کلاس‌های شبانه و درس خواند و باسواد شد.
کد خبر: ۱۳۶۶۷۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۰۵

پاپوشی که ختم به خیر شد
عیسی که دیگر اسمش عیسی نبود و پسردایی من نبود، مسیر زندگی اش عوض شد.
کد خبر: ۱۳۵۸۵۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۳۰

دنیای بزرگ و پر شاخ وبرگ عباس غفوری‌ها
عباس غفوری آن سال خواسته بود همه خانه‌های شهرک را گلدار کند.
کد خبر: ۱۳۵۶۵۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۲۹

چه همه وطن پرست دارد این خاک
به یاد روزگار خودمان و به یاد آن احوالات، چند نام و چهره را که در یاد داشتیم، جست وجو کردیم و در پیشانی امر نبشتیم ستارخان.
کد خبر: ۱۳۵۶۴۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۲۹

عیسی توشله باز قهاری بود
برادر عیسی، خب طبعا موسی بود. برعکس شخصیت شر و شیطان عیسی، همه به سر موسی قسم می‌خوردند.
کد خبر: ۱۳۵۴۶۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۲۸

مراسم رونمایی از کتاب خاطرات مرحوم «حاج علی شمقدری» برگزار شد
مراسم رونمایی از کتاب «متولد چهل و دو» مشتمل بر خاطرات مرحوم «حاج علی شمقدری» یار و همراه رهبر معظم انقلاب، ظهر امروز برگزار شد.
کد خبر: ۱۳۵۲۴۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۲۶

شبی که عیسی توی قبرستان خوابید
عیسی یک سال با من فاصله سنی داشت، ولی انگار ۲۰ سال از من بزرگ‌تر بود.
کد خبر: ۱۳۵۰۷۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۲۵

آیین رونمایی از کتاب «متولد چهل و دو» برگزار می‌شود
آیین رونمایی از کتاب «متولد چهل و دو» هم‌زمان با سالروز درگذشت مرحوم حاج‌علی‌آقا شمقدری، برگزار می‌شود.
کد خبر: ۱۳۴۷۰۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۲۳

حیوان انتهای زنجیر
هر دوسه تابستان پیش می‌آمد که برویم و یک ماهی آنجا خانه ننه بزرگ بمانیم.
کد خبر: ۱۳۴۴۱۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۲۲

اولین کسی که کشتم!
عمو کلبه حسن فقط دوست داشت برود مکه و رفته بود، ولی هروقت موقع نماز، تلویزیون کوچکشان خانه خدا را نشان می‌داد، باز چشم هایش پراشک می‌شد.
کد خبر: ۱۳۴۳۱۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۲۱

آلمان حیدریه، آلمان جام!
نمی‌دانم چرا، ولی من آن موقع‌ها هر وقت چشمم به «آلمان حیدریه» می‌افتاد، گمانم می‌رسید لابد مال زمانی بوده است که دیوار برلین نریخته بوده و آلمان غربی و شرقی‌ای داشته ایم.
کد خبر: ۱۳۴۰۹۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۱۹

انگور‌های «باغ درمان»، درمان ما بود
خانم درمان، پیرزن چاق و مهربانی بود که در ایوان خانه ویلایی اش می‌نشست و رودخانه را تماشا می‌کرد.
کد خبر: ۱۳۳۷۹۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۱۸

ما بدو، حاج رضا بدو
راستش بهار که رفته بودم قنات، بالای باغ باقرزاده‌ها در استخر طبیعی، داخل قنات، ماهی‌های درشتی دیده بودم و با خودم فکر می‌کردم حالا که آب کم شده است، حتما می‌شود ماهی گرفت.
کد خبر: ۱۳۳۳۹۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۱۶

راهنمای مقصد خرو!
آن روز کوله‌ها را برداشتیم و راه افتادیم. اول با اتوبوس رفتیم جاغرق و پیاده به سمت کردینه به راه افتادیم.
کد خبر: ۱۳۳۰۱۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۱۴

مروری بر کتاب «روایت محسن پاکیاری»
کتاب «روایت محسن پاکیاری» کاری در حوزه تاریخ شفاهی دفاع مقدس است و خاطرات و مشاهدات و گاهی هم شنیده‌های محسن پاکیاری، معاون عملیات لشکر ۱۹ فجر را از زبان خودش بازخوانی می‌کند.
کد خبر: ۱۳۲۹۶۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۱۴

تمام شهر با دنده یک
قبلاً جهان به قدر کوچه هایش قهرمان داشت، زبان داشت، داستان داشت.
کد خبر: ۱۳۲۷۵۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۱۲

چای بارهنگ و آن طبیب فاضل
حامد عسکری - شاعر و نویسنده
کد خبر: ۱۳۲۷۵۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۱۲

لباس‌هایی که همیشه کهنه بودند
تا دوازده سیزده سالگی لباسی مخصوص خودم نداشتم. ما چهار تا برادر بودیم که لباس‌ها را به نوبت تنمان می‌کردیم
کد خبر: ۱۳۲۵۶۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۱۱

دلقک و خنده هایش سهم دخترک بود
راننده به بقیه مسافرانی که مسیر دیگری را پیشنهاد می‌دادند، فقط با یک نچ جواب داد و بعد هم پایش را روی گاز گذاشت به سمت مقصد.
کد خبر: ۱۳۲۴۱۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۱۰

پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->