بیستم صفر، یعنی اربعین، روزی است که جابربنعبدا... انصاری، یکی از یاران رسول خدا(ص)، از مدینه به کربلا رسید تا به زیارت قبر امامحسین(ع) بشتابد. او نخستین کسی است که قبر آن حضرت را زیارت کرده است.
کد خبر: ۱۷۶۹۵۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۶/۰۷
روی جلد مجله درشت و پررنگ نوشته بود: «صفحهای برای چاپ داستان های نویسندگان نوجوان ایجاد کردهایم.»
کد خبر: ۱۷۶۹۴۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۵/۲۴
این ناصر تقوایی بود که با اقتباسی آزاد، از دل «داشتن و نداشتن» فیلمی آبرومند درآورد و به داد همینگوی رسید و نشان داد از آن اثر چه فیلمی میشود ساخت. «ناخدا خورشید»ی که در بندر کُنگ ساخته شد، به مراتب از نسخه هالیوودی آن بهتر است.
کد خبر: ۱۷۵۰۹۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۴/۲۹
محمدامین روی صندلی چوبی کنار آشپزخانه نشسته بود و بهآرامی با ماهی داخل تنگ حرف میزد. تلویزیون هم روشن بود و کارتون تام وجری پخش میکرد.
کد خبر: ۱۷۵۰۲۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۵/۱۶
دفتر و نوشتن را کنار گذاشتم. همهچیز را فراموش کردم و دویدم سمت بابا. پرسیدم: «میخواهید بروید کوه. کدام کوه؟ من هم بیایم؟» بابا لبخندی زد و گفت: «جایی که میخواهم بروم از کوه زیباتر است.»
کد خبر: ۱۷۵۰۲۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۶/۱۲
مرد میان سال آمد سرخط تاکسی ها. چندتا از رانندهها هرکدام چیزی گفتند. یکی گفت: «آقا فلکه پارک میری بپر بالا.»
کد خبر: ۱۷۴۷۶۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۴/۲۷
مثلا قهر کردهام! از صبح رفتهام توی اتاق و در را روی خودم بستهام. پشت در اتاق برگهای چسبانده و رویش نوشتهام: «لطفا کسی مزاحم نشود، مخصوصا یوسف!»
کد خبر: ۱۷۴۴۸۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۴/۲۶
کندوی زنبورها همیشه پر از زنبور است. همیشه پر از عسل است، عسل خوشمزه و شیرین. همین باعث میشود خیلیها دنبال کندوها باشند و ... .
کد خبر: ۱۷۴۴۷۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۵/۱۰
«خانمجان ۷ نوه دارد ماشاءا...! هفت روز هفته روزی یکی از شما را ببیند و قصه بگوید، خسته میشود.»
کد خبر: ۱۷۴۴۶۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۶/۱۲
نیم ساعت است پروندهام را گرفتهام دستم، سرم را انداختهام پایین و به سرامیکهای کف اتاق نگاه میکنم.
کد خبر: ۱۷۴۴۶۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۶/۰۹
سال پیش همین روزها در یکی از روزهای خوب خدا، پس از اینکه کارگاه ادبی کولهپشتی به پایان رسید، به دیدار آشناترین آشنایان یعنی شهدای آرمیده در میدان شهدا رفتیم.
کد خبر: ۱۷۴۴۶۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۰۵
بابابزرگ در جنگ اسیر شده بود، یک اسیر جنگی! بابابزرگ لبخندزنان گفت: «اوه، کجایش را دیدهای؟! کلی خاطره دارم برایت تعریف کنم.»
کد خبر: ۱۷۴۲۷۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۵/۲۶
دیگر بدشانسی از این بیشتر نمیشد. مامان را با هزار بدبختی راضی کرده بودم که اجازه بدهد با بچههای همسایه برویم پارک اما...
کد خبر: ۱۷۴۲۶۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۵/۱۸
من خاری بودم در صحرای سوزان دشت نینوا که با وزش باد، به این طرف و آن طرف میرفتم. سال ۶۱ هجری بود که کاروانی دیدم. ۷۲ مرد و زنان و کودکانی که با آنها بودند.
کد خبر: ۱۷۴۲۶۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۶/۱۴
کاروان اسیران کربلا در میان صحرا پیش میرفت. بچهها خسته بودند. زنها چشمهایشان پر از اشک بود و بغض کرده بودند.
کد خبر: ۱۷۴۲۶۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۵/۰۸
«همیشه انجام یک کار خوب حال ما را بهتر میکند. یکی از بهترین کارهایی که میشود در این روزها انجام داد، نذر کردن و نذری دادن است.»
کد خبر: ۱۷۴۲۵۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۵/۲۹
مکتب هنر رضوان میزبان کارگاه ۲ روزه نویسندگی با حضور داوود امیریان، نویسنده مطرح خواهد بود.
کد خبر: ۱۷۳۶۵۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۴/۲۰
ساعت ۸ صبح است و مامان تازه از بیمارستان برگشته. حال پدربزرگم خوش نیست و چند روزی است بیمارستان بستری شده.
کد خبر: ۱۷۲۹۱۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۵/۲۶
گرتا گرویگ کارگردانی فیلم داستان ی «نارنیا» را برای نتفلیکس بر عهده گرفت.
کد خبر: ۱۷۲۸۶۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۴/۱۵
دینار دوست دوران راهنمایی من بود در مدرسه شاهد. تقریبا پول دارترین بچه کلاس که چه عرض کنم، پول دارترین بچه مدرسه بود.
کد خبر: ۱۷۲۴۵۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۴/۱۲