گردهمایی روسای ستاد‌های توسعه و بازسازی عتبات عالیات کشور در مشهد برگزار شد توزیع ۳۰۰۰ غذای گرم بین سیل زدگان منطقه سیدی مشهد خدمات آستان قدس رضوی به مردم سیل‌زده مشهد | اختصاص ۱۰۰ واحد رایگان در زائرشهر رضوی نقاره حاجت‌ها یادی از آیت ا... محمدتقی بهجت| رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند حق همسایگی امام مهربان زندگی باشکوه با مهندسی معرفتی امام رضا (ع) خدمت‌رسانی آستان قدس رضوی به سیل‌زدگان مشهد قاضی‌زاده هاشمی: پیام انقلاب اسلامی به عالم، بیداری اسلامی و فهم مستقل بود آزادسازی ۱۶۰۰ زندانی جرایم غیرعمد با نذر امام رضا(ع) | اجرای عملیات عمرانی در ۳۰۸ روستا + فیلم آیا نماز آیات برای طوفان و رعد و برق واجب است؟ حرمِ عشق و زیارتنامه ای که باید عارفانه خواند آغاز و بهره‌برداری از ۱۵ پروژه شاخص آستان قدس رضوی در کشور | افتتاح ۴ پروژه در روستای هندل آباد یادی از مرحوم آیت ا... سید عبدا... فاطمی، خطیب مخلص تبریزی| آیینه دلان از تو صفا می‌گیرند تاریخچه لوله کشی آب در مسجد جامع گوهرشاد| باقیات الصالحات تاجر تبریزی در مشهد سِر حج در نگاه شاعران بزرگ علمدار نهضت رضوی| بررسی زندگی و سیره احمدبن‌موسی(ع) حضور ۷۰۰۰ خادم فعال در بقاع متبرکه خراسان رضوی
سرخط خبرها

بغض روز چهل و هشتم

  • کد خبر: ۱۸۴۱۰۶
  • ۲۳ شهريور ۱۴۰۲ - ۱۷:۱۸
بغض روز چهل و هشتم
دل خوشی همه ما در روز‌های پایانی صفر، خدمت بی وقفه در خانه پدری بود. عصر روز چهل و هشتم هم بعد از شستن دیگ‌ها و قوری ها، هرکدام پیاده به سمت حرم سرازیر می‌شدیم.

خانه بابابزرگ، راسته بولوار قرنی بود. نقطه‌ای از شهر که اگر راسته راهت را بگیری، کمتر از یک ساعت بعد به در شیرازی حرم می‌رسی. بابابزرگ بیشتر روزها، دوچرخه هامبر انگلیسی اش را برمی داشت و به طرف چهارراه شهدا رکاب می‌زد. شاید اگر آن آخرین باری که دایی اصرار کرده بود: «حاج آقا، بیا این بار با ماشین خودم برویم زیارت» و بابابزرگ نمی‌گفت: «چهار ستون تنم سالم است، خودم می‌روم.»

هرگز آن تصادف بی وقت اتفاق نمی‌افتاد و بعد از سه ماه کما، از پیش ما نمی‌رفت. هیچ وقت نفهمیدم از شدت افسوس بود یا استیصال، که بعد از رفتن بابابزرگ، در ایام آخر صفر یک روز به سر دایی زد به نیت بابابزرگ به زوار پیاده‌ای که در مسیر حرم حرکت می‌کنند، شیرگرم و نان شیرمال خیرات کند. بابابزرگ عاشق نان شیرمال بود. سال دوم، بعد از صبحانه اول وقت، چای و کیک به میز کوچک جلو خانه بابابزرگ اضافه شد.

سال سوم، یک دیگ بزرگ فرنی گرم و شلغم را توی حیاط خانه بابابزرگ بار گذاشتیم. از سال چهارم به بعد، تمام خاله‌ها و دایی‌ها و بچه‌ها و جوان‌های خانواده، هرکدام مسئولیتی داشتند. میز کوچک سال‌های نخستین، مجوز ایستگاه صلواتی گرفت و بابابزرگ توی قاب عکس کوچکی از کنار کاسه قند و خرما، به زوار لبخند می‌زد.

سال‌هایی که آش رشته و شله زرد و شیربرنج به اقلام پذیرایی اضافه می‌شد، مادربزرگ از فرط درد پا‌ می‌گفت: «پاک کردن سبزی‌ها و برنج‌ها و حبوبات با من، باقی کار‌ها با شما.»

دل خوشی همه ما در روز‌های پایانی صفر، خدمت بی وقفه در خانه پدری بود. عصر روز چهل و هشتم هم بعد از شستن دیگ‌ها و قوری ها، هرکدام پیاده به سمت حرم سرازیر می‌شدیم.

امسال، اما مادربزرگ نشسته توی قاب عکس چوبی لب طاقچه، کنار بابابزرگ. خانه حاشیه قرنی تخلیه شده است. بچه‌ها هرکدام به سمتی پراکنده اند، اما من شک ندارم دست کم دایی، یک میز کوچک می‌گذارد حاشیه پیاده رو و در حالی که بغض امانش نمی‌دهد، تکه‌های نان شیرمال را می‌دهد دست زائران امام رضا (ع).

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->